پیام های اخلاقی
اخلاق، یکی از سه بعد عمده دین است و اسلام بر سه بعد اصلی اعتقاد، احکام و اخلاق استوار است و تکمیل ارزش های اخلاقی و جهت خدایی بخشیدن به صفات و رفتار انسان ها از اهداف بعثت انبیا است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فرمود: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقی و خصال متعالی انسانی در نهاد جان انسان ها، بخشی مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل می دهد. اخلاق را از کجا می توان آموخت؟ از گفتار و رفتار معصوم. چرا که آنان اسوه اند و مظهر شایسته ترین خصلت های انسانی و خداپسند. و عاشورا چیست؟ جلوه گاه خالق و خوی حسینی و مکارم اخلاق در برخوردهای یک حجت معصوم.
(فهرست این بخش)
حادثه کربلا و سخنانی که امام حسین (علیه السلام) و خانواده او داشتند و روحیات و خلق و خویی که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسیده است، منبع ارزشمندی برای آموزش اخلاق و الگوگیری در زمینه خود سازی، سلوک اجتمای، تربیت دینی و کرامت انسانی است.
مسائلی همچون صبوری، ایثار، جوانمردی، وفا، عزت، شجاعت، وارستگی از تعلقت، توکل، خداجویی، همدردی و بزرگواری، نمونه هایی از پیام های اخلاقی عاشورا است و در گوشه گوشه این واقعه جاویدان، می توان جلوه های اخلاق را دید.
آزادگی
آزادی در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی است، اما آزادگی برتر از آزادی است و نوعی حریت انسانی و رهایی انسان از قید و بندهای ذلت آور و حقارت بار است. تعلقات و پای بندی های انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و... در مسیر آزاری روح او، مانع ایجاد می کند. اسارت در برابر تمنیات نفسانی و علقه های مادی، نشانه ضعف اراده بشری است.
وقتی کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالی و خصال نیکوست، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعی پذیرش حقارت است و خود را ارزان فروختن.
علی (علیه السلام) می فرماید:
الا حر یدع هذه اللماظه لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الاالجنه فلا تبیعوها الا بها.(55)
آیا هیچ آزاده ای نیست که این نیم خورده ( دنیا) را برای اهلش واگذارد؟
یقیناً بهای وجود شما چیزی جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید!
آزادگی در آن است که انسان کرامت و شرافت خویش را بشناسد و تن به پستی و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا و زیر پا نهادن ارزش های انسانی ندهد.
در پیچ و خم ها و فراز و نشیب های زندگی، گاهی صحنه هایی پیش می آید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا با حفظ آنچه دارید با امید تمنیات و خاسته ها یا چند روز زنده ماندن، هرگونه حقارت و اسارت را می پذیرد. اما احرار و آزادگان، گاهی با ایثار جان هم، بهای آزادگی را می پردازند و تن به ذلت نمی دهند.
امام حسین (علیه السلام) فرمود:
موت فی عز خیر من حیاه فی ذل.(56)
مرگ با عزت بهتر از حیات ذلیلانه است.
این نگرش به زندگی، ویژه آزادگان است. نهضت عاشورا جلوه بارزی از آزادگی در مورد امام حسین (علیه السلام) و خاندان و یاران شهید اوتس و اگر آزادگی نبود، امام تن به بیعت می داد و کشته نمی شد. وقتی می خواستند به زور از آن حضرت بیعت به نفع یزید بگیرند، منطقش این بود که:
لا والله لا اعطیهم بیدی اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید.(57)
نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلت به آنان می دهم و نه چون بردگان تسلیم حکومت آنان می شوم!
صحنه کربلا نیز جلوه دیگری از این آزادگی بود که از میان دو امر شمشیر یا ذلت، مرگ با افتخار را پذیرفت و به استقبال شمشیرهای دشمن رفت و فرمود:
الا و آن الدعی بن الدعی قدر کزنی بین اثنتین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله.(58)
بر ما گمان بردگی زور برده اند - ای مرگ، همتی! که نخواهیم این قیود
در نبرد روز عاشورا نیز، هنگام حمله به صفوف دشمن این رجز را می خواند:
الموت اولی من رکوب العار - و العار اولی من دخول النار
روح آزادگی امام، سبب شد حتی در آن حال که مجروح بر زمین افتاده بود نسبت به تصمیم سپاه دشمن برای حمله به خیمه های زنان و فرزندان، برآشوبد و آنان را به آزادگی دعوت کند:
ان ام یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیا کم.(59)
گر شما را به جهان بینش و آیینی نیست - لااقل مردم آزاده بی دنیا باشید
فرهنگ آزادگی در یاران امام و شهدای کربلا نیر بود. حتی مسلم بن عقیل پیشاهنگ نهضت حسینی در کوفه نیر، هنگام رویارویی با سپاه ابن زیاد رجز زیر را می خواند و می جنگید:
اقسمت لا اقتل الا حرا - و آن رایت الموت شیئا نکرا
هر چند که مرگ را چیز ناخوشایندی می بینم. ولی سوگند خورده ام که جز با آزادگی کشته نشوم.
جالب است که همین شعار و رجز را عبدالله، پسر مسلم بن عقیل، در روز عاشورا هنگام نبرد در میدان کربلا می خواند.(60)
این نشان دهنده پیوند فکری و مرامی این خانواده بر اساس آزادگی است.
دو شهید دیگر از طایفه غفار، به نام های عبدالله و عبدالرحمان، فرزندان عروه، در رجزی که در روز عاشورا می خواندند، مرم را به دفاع از فرزندان آزادگان می خواندند. و با این عنوان، از آل پیامبر یاد می کردند: یا قوم ذودوا عن بنی الاحرار...(61)
مصداق بارز دیگری از این حریت و آزادگی، حر بن یزید ریاحی بود.
آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست آن، خود را جهنمی نکند و بهشت را در سایه شهادت خریدار شود. توبه کرد و از سپاه ابن زیاد جدا شد و به حسین (علیه السلام) پیوست و صبح عاشورا در نبردی دلاورانه به شهادت رسید. وقتی حر نزد امام حسین (علیه السلام) آمد، یکی از اصحاب حضرت، با اشعاری مقام آزادی و حیرت او را ستود:
لنعم الحر حر بنی ریاح - و حر عند مختلف الرماح(62)
چون به شهادت رسید، سیدالشهدا (علیه السلام) بر بالین او حضور یافت و او را حر آزاد خطاب کرد و فرمود: همانگونه که مادرت نام تو را حر گذاشته است، آزاده و سعادتمندانی، در دنیا و آخرت:
انت حر کما سمتک امک، و انت حر فی الدنیا و انت حر فی الاخره(63)
اگر آزادیخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایی از ستم و طاغوت ها می جنگند و الگویشان قهرمانی های شهدای کربلا است، در سایه همین درس آزادگی است که ارمغان عاشورا برای همیشه تاریخ است. انسان های آزاده، در لحظات حساس و دشوار انتخاب، مرگ سرخ و مبارزه خونین را بر می گزینند و فداکارانه جان می بازند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند.
ایثار
ایثار، مقدم داشتن دیگری بر خود است، چه در مسائل مالی و چه در موضوع جان. این صفت نیک یکی از خصلت های ارزشمند اخلاقی است که در قرآن کریم و روایات، مورد ستایش فراوان است و از وارستگی انسان از خودخواهی سرچشمه می گیرد. قرآن از مومنانی یاد می کند که با آنکه خودشان نیازمندند، دیگران را بر خویشتن مقدم می دارند:
و یورثون علی انفسهم و او کان بهم خصاصه.(64)
گذشتن از خواسته های خود و نیز چشم پوشیدن از آنچه مورد علاقه انسان است، به خاطر دیگری و در راه دیگری ایثار است. اوج ایثار، ایثار خون و جان است. ایثارگر، کسی است که حاضر باشد هستی و جان خود را برای دین خدا فدا کند، با در راه رضای او از تمنیات خویش بگذرد.
در صحنه عاشورا، نخستین ایثارگر، سیدالشهداء (علیه السلام) بود که حاضر شد فدای دین خدا گردد و رضای او را بر همه چیز برگزید و از امام نیز خواست کسانی که حاضرند خون خود را در این راه نثار کنند، با او همسفر کربلا شوند.(65)
این نیز ایثارگری او را نشان می دهد که در آستانه شهادت، اگر هم گریه می کند نه بر حال خویش، که بر حسین می گرید که طبق گزارش او از وضع کوفه، روی به این شهر پرنیرنگ و مردم و مردم پیمان شکن نهاده است.
وقتی امام حسین (علیه السلام) به فرزندان عقیل و مسلم بن عقیل فرمود که شهادت مسلم برایتان کافی است، شما صحنه را ترک کنید، یکصدا گفتند:
به خدا سوگند چنین نخواهیم کرد. جان و مال و خانواده و هستی خود را فدای تو می کنیم و در رکابت می جنگیم تا شهادت.(66)
اظهارات ایثارگرانه یاران امام در شب عاشورا مشهور است؛ یک به یک برخاستند و آمادگی خود را برای جانبازی و ایثار خون در راه امام اظهار کردند. از آن همه سخن، این نمونه از کلام مسلم بن عوسجه کافی است که به امام عرض کرد:
هرگز از تو جدا نخواهم شد. اگر سلاحی برای جنگ با آنان هم نداشته باشم، سنگ با آنان خواهم جنگید تا همراه تو به شهادت برسم.(67)
سخنان سعید بن عبدالله حنفی، زهیر بن قین و دیگران، جلوه های روشن و ماندگاری از این روحیه ایثارگری است. طبق نقلی سخن گروهی از آنان چنین بود: به خدا قسم از تو جدا نخواهیم شد! جانهایمان فدای توست، تو را با ایثار خون، چهره و اعضای بدن حمایت می کنیم.(68)
آری... خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست. حضرت زینب (علیها السلام) عصر عاشورا هنگام حمله سپاه کوفه به خیمه ها و غارت اشیاء چون دید شمر با شمشیر آخته قصد کشتن امام زین العابدین را دارد، فرمود:
او کشته نخواهد شد مگر آنکه من فدای او شوم.(69)
پیشوای نهضت، به پشت گرمی حامیان ایثارگر، گام در مراحل دشوار و پرخطر می گذارد. اگر آمادگی پیروان برای ایثار مال و جان و گذاشتن از راحتی و زندگی نباشد، رهبر تنها می ماند و حق، مظلوم و بی یاور. در انقلاب کربلا، امام و خانواده و یارانش دست از زندگی شستند، تا دین خدا بماند و کشته و اسیر شدند، تا حق زنده بماند و امت، آزاد شوند، و اصحاب شهید امام، تازنده بودند، اجازه ندادند از بنی هاشم کسی به میدان رود و کشته شود. بنی هاشم هم تا زنده بودند، جان فداکردند و در راه و رکاب امام به شهادت رسیدند و حسین بن علی (علیه السلام) شهید آخرین بود که وقتی به دشت کربلا نگریست، از آن همه یاران و برادران و اصحاب کسی نمانده بود.
جلوه دیگری از ایثار، در کار زیبای حضرت اباالفضل (علیه السلام) بود: ابتدا امان ابن زیاد را که شمر آورده بود رد کرد آنگاه در شب عاشورا اظهار کرد که: هرگز از تو دست نخواهیم کشید، خدا نیاورد زندگی پس از تو را. روز عاشورا نیز وقتی با لب تشنه وارد شریعه فرات شد تا برای امام و کودکان تشنه آب آورد، پس از پر کردن مشک، دست زیر آب برد تا بنوشد، اما با یادآوری کام تشنه حسین (علیه السلام)، ایثارگری و وفای او اجازه نداد که آب بنوشد و امام حسین (علیه السلام) و کودکان تشنه کام، گام از فرات بیرون نهاد(70) تشنه لب کربلا شهید شد. باز هم در اوج نیاز، آب ننوشیدن و به فکر نیاز دیگران بودن.
آب شرمنده ز ایثار علمدار تو شد - که چرا تشنه از او این همه بی تاب گذشت
سعید بن عبدالله، جلوه دیگری از ایثار را در کربلا به نمایش گذاشت و هنگام نماز خواندن امام، خود را سپر تیرهایی ساخت که از سوی دشمن می آمد. وقتی نماز امام به پایان رسید، او سیزده تیر بر بدن داشت و بر زمین افتاد و شهید شد.(71)
خصلت و صفت عاشورایی را کسی دارد که حاضر باشد به خاطر خدا، در راه دیگری فداکاری کند و ایثارگری نماید.
تکریم انسان
بر خلاف جبهه باطل که به انسان ها به عنوان ابزاری برای تامین خواسته ها و منافع خویش می نگرند، در جبهه حق، مومن ارزش و کرامت دارد. کرامتش هم نشات گرفته از ارزش حق است. انسان ها احترام دارند و به لحاظ ایمانشان مورد تکریم اند، معیار هم تقوا و ایمان و تعهد، است نه رنگ و زبان و قبیله و نژاد و منطقه جغرافیایی. امام حسین (علیه السلام) در عاشورا، به یاران خویش عزت بخشید، آنان را باوفاترین یاوران حق نامید؛ خود را به بالین یکایک یاران شهیدش می رساند و سر آنان را بر دامن می گرفت. بین آنان تفاوت قائل نمی شد. هم بر بالین علی اکبر (علیه السلام) حاضر شد، هم بر بالین غلام خویش.
یکجا رخ غلام و پسر بوسه داد و گفت - در دین ما سیه نکند فرق با سفید
وقتی حر، بیدار شد و توبه کرد و به اردوی امام پیوست، تردید داشت که امام حسین او را می پذیرد یا نه؟ سوال حر هل لی من توبه؟ آیا برای من توبه ای هست، نشان دهنده نقطه امید او به بزرگواری امام حسین (علیه السلام) بود.
حضرت هم توبه و بازگشت و حقگرایی او را ارج نهاد و با سخن نعم، یتوب الله علیک، او را به بخشایش و رستگاری امید داد.(72)
این ارج نهادن به مقام یک انسان تائب است که خود را از ظلمت رهانده و به نور رسانده است. هر چند سابقه ای تیره و گناه آلوده دارد، ولی اینک به نور، ایمان آورده است.
جون، غلام ابوذر بود. روز عاشورا از امام حسین (علیه السلام) اذن میدان خواست. امام به او رخصت داد که از صحنه بیرون برود و کشته نشود؛ چرا که در روزهای سخت و دشوار، همراه این خاندان بوده لذا الان مجاز است که جان خویش را برگیرد و برود. ولی چون به پای امام افتاد و بوسید و گریست و درخواست کرد که اجازه یابد خونش با خون اهل بیت در این میدان آمیخته شود. امام هم اجازه داد. به میدان رفت و پس از جنگی دلاورانه به شهادت رسید و امام به بالین او آمد و دعایش کرد:
خدایا چهره اش را نورانی و بدنش را خوشبو ساز و او را با محمد و آل محمد محشور کن.(73)
این نیز نمونه ای از ترکیم انسان بود، در آن کرامت و شرافت. ارج نهادن امام به فداکاری یارانش، ترکیم انسان و انسانیت بود. سید الشهداء (علیه السلام) کنار پیکر خونین اصحاب شهید خویش می آمد، آنان را آغشته به خون می دید و عطر شهادت را از آن اجساد مطهر استشمام می فرمود. و در ستایش از آنان و ملامت قاتلانشان می فرمود: قتله کقتله النبیین و آل النبین(74) قاتلانی، همچون قاتلان پیامبران و دودمان رسولان! یعنی یاران شهیدش را همسنگ و هم تراز با پیامبران الهی می دانست و قاتلان آنان را همچون کشندگان پیامبر الهی.
شخصیت دادن به افراد با ایمان و فداکار در راه خدا و دین، پیام عاشورا است که از رفتار حسین بن علی (علیه السلام) آموخته می شود. جامعه ای که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، باید به چنین انسان های از جان گذشته، به جانبازان و آزادگان، به خانواده های شهدا و ایثارگران، حرمتی عظیم قائل شود، تا این خط خدایی، همواره پرجاذبه و دوست داشتنی بماند و مشتاق، داشته باشد.
توکل
داشتن تکیه گاهی قدرتمند و استوار در شداید و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسیدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکیه داشتن بر نیروی الهی و نصرت و امداد اوست. قرآن کریم دستور می دهد که مومنان تنها بر خدا تکیه کنند و در روایات اسلامی آمده است که هر که به غیر خدا اتکاء و پشت گریم داشته باشد، خوار و ضعیف می شود.
امام حسین (علیه السلام) در آغاز حرکت خویش از مدینه، تنها با توکل بر خدا این راه بر برگزید و هنگام خروج از مکه به سوی کوفه، گرچه برای پاسخگویی به دعوتنامه های کوفیان آهنگ آن دیار کرد، ولی باز هم تکیه گاهش خدا بود، نه نامه ها و دعوت های مردم کوفه. به همین جهت نیز وقتی میان راه خبر بی وفایی مردم و شهادت مسلم بن عقیل را شنید، باز نگشت و برای انجام تکلیف با توکل بر خدا، راه را ادامه داد.
حتی توکلش بر یاران همراه هم نبود. از این رو از آنان نیز خواست که هر که می خواهد برگردد. با این توکل بود که هیچ پیش آمدی در عزم او خلل وارد نمی کرد در وصیتی که به برادرش محمد حنیفه در آغاز حرکت از مدینه داشت، ضمن بیان انگیزه و هدف خویش از این قیام، در پایان فرمود:
ما توفیق الا بالله، علیه توکلت والیه انیب.(75)
وقتی در منزل خزیمیه حضرت زینت (علیها السلام)شعری را از هاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان می داد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.(76)
در منزل خزیمیه حضرت زینب (علیها السلام) شعری را از هاتفی شنید که خبر از سرانجام مرگ برای کاروان می داد، نگرانی خویش را به امام ابراز کرد. حضرت فرمود: خواهرم! آنچه تقدیر است، خواهد شد.(77)
در منزل بیضه، در یک سخنرانی که خطاب به اصحاب خود و سربازان حر انجام داد، ضمن انتقاد از پیمان شکنی کوفیان و نیرنگ آنان که به او نامه نوشته بودند، فرمود: و سیغنی الله عنکم(78) و از نصرت آنان اظهار بی نیازی کرد و چشم به خداوند دوخت.
صبح عاشورا با شروع حمله دشمن به اردوگاه امام، آن حضرت در نیایشی به درگاه خدا، این اتکان و اعتماد به پرودگارش را در هر گرفتاری و شدت و پیشامد سخت چنین بیان کرد:
اللهم انت ثقی فی کل کرب و انت رجائی فی کل شده و انت لی فی کل امر نزل بی ثقه و عده....(79)
و خدا را هم به عنوان عامل پشت گرمی و اطمینان نفس (ثقه) و هم نیروی حمایتگر و پشتیبان خویش (عده) خواند و اینگونه مناجات در صحنه درگیری و آستانه شهادت، جز از روح های متوکل بر نمی آید. در سخنرانی های دیگری که خطاب به سپاه کوفه داشت، با تلاوت آیاتی که متضمن ولایت و نصرت الهی نسبت به صالحان است، توکل خویش را بر خدا ابراز نمود: ان ولیی الله الذی نزل الکتاب و هو یتولی الصالحین.(80)
و در خطبه ای در روز عاشورا، جمله انی توکلت علی الله ربی و ربکم را بیان کرد که شاهد دیگری بر این روحیه و باور است.(81)
در طول راه نیز در برخورد با ضحاک بن عبدالله مشرقی، وقتی وی آمادگی کوفیان را برای جنگ با سیدالشهداء (علیه السلام) اعلام کرد، تنها پاسخ امام این بود:
حسبی الله و نعم الوکیل.(82)
این خصلت برجسته در آخرین لحظات حیات حضرت نیز همراه او بود. وقتی زخمی و نیزه خورده بر زمین افتاده، بود در آنجا مناجات بلند و عارفانه با معبود خویش از این توکل بر ذات قادر متعال دم می زد:
استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیا(83)
این روحیه توکل بر خدا، هم در آغاز بیرون آمدن از مدینه، در وصیت نامه اش به محمد حنفیه به چشم می خورد، هم در واپسین لحظات حیات در قتلگاه. توکلی در مبدا و نهایت در طول این راه و در اوج شداید و بحران های پیش آمده... در عین حال همه مقدمات لازم و تمهیدات شایسته را نیز در جریان نهضت فراهم ساخته بود، تا توکلش جدای از عمل و استفاده از امکانات در راه هدف نباشد؛ و که این است مفهوم راستین توکل!
در انقلاب اسلامی ایران، و سال های دفاع مقدس، درس توکلی که از نهضت عاشورا آموخته بودیم، به کار بستیم و پشیمان و پشتوانه خود را فقط خدا می دانستیم، نه گروه های سیاسی یا ذخایر زیرزمینی یا سلاح های موجود. حضرت امام (صلی الله علیه و آله و سلم) منادی این توکل خالصانه بر خدا و زبان امت متوکل بود که می فرمود:
اگر ما یک روز اتکای خودمان را از خدا برداشتیم و روی نفت گذاشتیم، یاوری سلاح گذاشتیم، بدانید که آن روز، روزی است که ما رو به شکست خواهیم رفت.(84)
و درجای دیگر فرمود:
در همه کارها اتکال به خدا کنید، قدرت ها در مقابل قدرت خدا هیچ است... اتکال به خدا بکنید، غلبه به هر چیزی می کنید، پیغمبر اسلام با آنکه یک فرد بود در مقابل همه دشمن ها با اتکال به خدا غلبه کرد بر همه... برای اینکه اتکالش به خدا بود؛ جبرئیل امین پشت سر شما، با شما همراه باشد، فرشتگان با شما همراه باشند.(85)
جهاد با نفس
برتر و دشوارتر از جهاد و دشمن بیرونی، مبارزه با تمنیات نفس و کنترل هوای نفس و خشم و شهوت و حب دنیا و فداکردن خواسته های خویش در راه خواسته خدا است.
این خود ساختگی و مجاهده با نفس، زیر بنای جهاد با دشمن بیرونی است و بدون آن، این هم بی ثمر یا بی ثواب است؛ چون سر از ریا، عجب، غرور، ظلم و بی تقوایی در می آورد.
کسی که در جبهه درونی و غلبه بر هوای نفس، پیروز باشد، در صحنه های مختلف بیرون نیز پیروز می شود و کسی که تمنیات نفس خویش را لجام گسیخته و بی مهار، بر آورده سازد، نفس سرکش انسان را بر زمین می زند و به تعبیر حضرت امیر (علیه السلام) او را به آتش می افکند.(86)
در صحنه عاشورا، کسانی حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هیچ هوا و هوسی در انگیزه آنان دخیل و شریک نبود. از همین رو، بر جاذبه های مال، مقام، شهوت، عافیت و رفاه، ماندن و زیستن، نوشیدن و کامیاب شدن و... پیروز شدند.
عمربن قرظه انصاری، از شهدای کربلا، در جبهه امام حسین (علیه السلام) بود و برادرش علی بن قرظه در جبهه عمر سعد.(87) اما خودساختگی او سبب شد که هرگز محبت برادرش، سبب سستی در حمایت از امام نشود و دلیرانه در صف یاران امام، ایستادگی و مبارزه کند.
محمد بن بشر حضرمی در سپاه امام بود. فرزندش در مرز ری اسیر شده بود. با اینکه امام به او رخصت داد که کربلا را ترک کند و در پی آزاد کردن فرزند اسیرش برود او مساله علاقه به فرزند را در راه هدفی دینی، حل کرده بود. حاضر نشد امام را ترک کند و وفا نشان داد.(88)
نافع بن هلال، شهیدی دیگر از عاشوراییان بود. نامزد داشت و هنوز عروسی نکرده بود. در کربلا هنگامی که می خواست برای نبرد به میدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گریست. این صحنه کافی بود که هر جوانی را متزلزل کند، و انگیزه جهاد را از او سلب کند. با آنکه امام حسین (علیه السلام) نیز او را خواست که شادمانی همسرش را بر میدان رفتن ترجیح دهد، بر این محبت بشری غلبه یافت و گفت: ای پسر پیامبر! اگر امروز تو را یاری نکنم، فردا جواب پیامبر را چه بدهم؟ آنگاه به میدان رفت و جنگید تا شهید شد.(89)
در یکی از شب های عطش در کربلا، نافع بن هلال همراه جمعی برای آوردن آب برای خیمه های امام، به فرات رفتند. نگهبانان فرات گفتند: می توانی خودت آب بخوری ولی برای امام، حق نداری آب ببری. گفت: محال است که حسین و یارانش تشنه باشند و من آب بنوشم!(90)
در کربلا، عبدالله پسر مسلم بن عقیل، به میدان رفت و جنگید. بنا به نقلی، امام به او فرمود: شهادت پدرت مسلم برای خانواده شما بس است، دست مادرت را بگیر و از این معرکه بیرون روید. گفت: به خدا سوگند، من از آنان نیستم که دنیا را بر آخرت برگزینم.(91)
عباس بن علی (علیه السلام) روز عاشورا، وقتی تشنه لب وارد شریعه فرات شد، دست به زیر آب برد اما با یاد آوری تشنگی امام و اهل بیت، آب را بر روی آب ریخت و ننوشید و تشنه بیرون آمد.(92)
این نمونه ها هر کدام جلوه ای از پیروزی عاشورائیان را در میدان جهاد نفس نشان می دهد. یکی علقه به فرزند با همسر را در پای عشق به امام، ذبح می کند، یکی تشنگی خود را در مقابل عطش امام، نادیده می گیرد، دیگری بر زندگی خود پس از امام، خط بطلان می کشد، و یکی هم اجازه نمی دهد که درد و داغ شهادت پدر بر انجام وظیفه و ادای تکلیف مانعی ایجاد کند.
وقتی بر عباس بن علی و برادرش، پیشنهاد امان نامه می دهند و آنان نمی پذیرند، وقتی امام به یارانش از شهادت آینده خبر می دهد ولی آنان حاظر به تنها گذاشتن امام نمی شوند، وقتی هانی را در کوفه، تحت فشار قرار می دهند تا مسلم بن عقیل را تحویل دشمن دهد و او شهادت را می پذیرد ولی مسلم را تحویل نمی دهد، وقتی امام حسین (علیه السلام) در عاشورا دست به نبرد نمی زند و مقاومت می کند تا آغازگر جنگ نباشد،(93)
وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی، به خاطر یاد آوردن حدیث پیامبر که از ترور غافلگیرانه و از روی نیرنگ منع می کند، از نهانگاه بیرون می آید تا این زیاد، خانه هانی را ترک می کند،(94) وقتی زینب کبری (علیه السلام) به خاطر دستور برادر، آن هم داغ و مصیبت را تحمل می کند و گریبان چاک نمی دهد،(95) و بسیاری از اینگونه صحنه ها و حادثه ها، همه نشانه جهاد با نفس یاران و همراهان امام حسین (علیه السلام) در نهضت عاشورا است.
درس عاشورا این است که کسانی قدم در میدان مبارزه با ستم بگذارید که نیت هایشان خالص باشد، هوای نفس نداشته باشند، میل به قدرت طلبی و شهرت و ریاست خواهی و تعلقات دنیوی و محبت دنیا را در وجود خود از بین برده باشد تا بتوانند در خط مبارزه ها، ثبات قدم و استقامت داشته باشند، و گرنه، خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطر افتادن در دام و دامن نفس آماده باقی است.
امام حسین (علیه السلام) از ویژگی های پیشوای صالح، این را می داند که پایبند دین حق باشد و خود را وقف خدا و راه او کرده باشد؛ الدائن بدین الحق و الحابس نفسه علی ذات الله.(96)
امام امت (قدس سره) می فرماید:
باید خودتان را بسازید تا بتوانید قیام کنید، خود ساختن به این که تبعیت از احکام خدا کنید.(97)
تا در بند خویشتن و هواهای نفسانی خود نباشید، نمی توانید جهاد فی سبیل الله و دفاع از حریم الله نمایید.(98)
این را در تاریخ انقلاب و مبارزات مردم و سال های دفاع مقدس، شاهد بودیم که کسانی توفیق شرکت شایسته در نهضت و جبهه داشتند که در میدان جهاد با نفس به پیروی و موفقیت رسیده بودند.
شهدای عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند. پیامشان به آیندگان نیز همین است.
شجاعت
شجاعت آن است که انسان در برخورد با سختی ها و خطرها، دلی استوار داشته باشد.(99) بیشتر کاربرد این واژه، در مسائل مبارزات و جهاد و برخورد با حریف در نبرد و نهراسیدن از رویارویی با دشمن در جنگ ها است. این نیروی قلبی و صلابت اراده و قوت روح، سبب می شود که انسان هم از گفتن حق در برابر ظالمان نهراسد، هم هنگام نیاز به مقابله و نبرد بپردازد، هم از فداکاری و جانبازی نهراسد. درجایی که اغلب مردم می هراسند، شجاعت آن است که انسان علی رغم وجود زمینه های هراس، نترسد و خود را نبازد و با غلبه بر مشکلات، تصمیم گیری حق و درست داشته باشد.
همه رشادتها و حماسه آفرینیهای میدانهای جهاد، مدیون دلیری شجاعان در نبرد بوده است و همه درهم شکستن ابهت طاغوت ها و قدرت های جابر نیز در شجاعت افراد مصمم در رویارویی با آنان نهفته است. نترسیدن از مرگ، یکی از مظاهر آشکار شجاعت است و همین عامل، امام حسین (علیه السلام) و یارانش را به نبرد عاشورا کشاند تا حماسه ای ماندگار بیافرینند.
وقتی امام از مکه به سمت کوفه حرکت می کرد و در طول راه کسانی با وی برخورد می کردند و با طرح اوضاع آشفته عراق و استیلای ابن زیاد بر مردم، او را از عواقب این سفر می ترساندند، شجاعت و بی باکی امام حسین (علیه السلام) از مرگ بود که این سفر را حتمی می ساخت. در برخورد با سپاه حر، فرمود:
لیس شانی شان من یخاف الموت.(100)
شان و موقعیت من، موقعیت کسی نیست که از مرگ بهراسد.
درجایی دیگر فرمود که من نه دست ذلت به اینان می دهم و نه چون بردگان فرار یا اقرار می کنم.(101) سخن امام حسین (علیه السلام) و دیگر خاندان او در مواقع مختلف که ابالموت تخوفنی (آیا مرا از مرگ می ترسانی؟) نشان دهنده بی هراسی این خاندان از مرگ است.
خصلت شجاعت در بنی هاشم و خاندان پیامبر، زبان زد بود. امام سجاد (علیه السلام) نیز در سخنرانی شورانگیز خویش در مجلس یزید، فرمود که به ما شش چیز داده شده و با هفت چیز دیگران برتریم؛ و شجاعت را در زمره آن ها برشمرد: اعطینا العلم و الحلم و السماحه و الشحاعه...(102)
بالاتر از همه اینها، شجاعتی است که امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت او و یارانش در صحنه های مختلف عاشورا نشان دادند که خود کتابی مفصل می شود؛ مانند رشادتی که مسلم بن عقیل در کوفه نبرد از خود نشان داد یا شجاعت و رزم آوری یاران امام در میدان کربلا، آن چنان بود که فریاد همه را برآورد و یکی از سران سپاه کوفه خطاب به سربازان فریاد زد: ای بی خردان احمق! می دانید با چه کسانی می جنگید؟ با شیران شرزه، با گروهی که مرگ آفرین اند، هیچ کدامتان به هماوردی آنان به میدان نروید که کشته می شوید!(103) دلاوری عبدالله بن عفیف ازدی در مقابل ابن زیاد و سپس درگیری اش با سپاه مهاجم به خانه اش و صدها نمونه این دلیری ها. دشمنان امام حسین (علیه السلام) و یاران شجاع او را اینگونه توصیف کرده اند: کسانی بر ما تاختند که پنجه هایشان بر قبضه شمشیرها بود، همچون شیران خشمگین بر سواره های ما تاختند و آنان را از چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ می افکندند....(104)
شجاعت عاشوراییان ریشه در اعتقادشان داشت. آنان که به عشق شهادت می جنگیدند، از مرگ ترسی نداشتند تا در مقابله با دشمن، سست شوند. از این رو لشکریان دشمن پیوسته از برابرشان می گریختند. و چون یارای رزم فردی با این شجاعان را نداشتند، حمله عمومی به یک فرد می کردند، یا از دور، یاران امام را سنگباران می کردند. یکی از راویان حوادث کربلا به نام حمید بن درباره قوت قلب امام می گوید: به خدا سوگند! هیچ محاصره شده ای در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و همچون حسین بن علی قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن، او را محاصره کرده بودند، او با شمشیر بر آنان حمله می آورد و همه از چپ و راست فرار می کردند. شمر چون چنین دید به سواره های خود فرمان داد تا به پشتیبانی نیروهای پیاده بشتابند و امام را از هر طرف تیر باران کنند: و الله مارایت مکثورا قد قتل ولده و اهل بیته و اصحابه اربط جاشا و لا امضی جانانا منه (علیه السلام)....(105)
در زیارتنامه های متعدد، به صفت شجاعت سید الشهدا و یاران او اشاره شده است، از قبیل بطل المسلمین، فرسان الهیجاء، لیوث الغابات که آنان را به عنوان قهرمان مسلمانان، تک سواران نبرد، شیران بیشه شجاعت و... ستوده اند.(106)
عاشورا الهام بخش شجاعت به مبارزان بوده است و محرم همواره روحیه، شهامت و ظلم ستیزی به مردم می داده است. به تعبیر حضرت امام: ماه محرم ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد، ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد ماهی که قدرت حق، باطل را تا ابد محکوم و داغ باطله بر جبهه ستمکاران و حکومت های شیطانی زد، ماهی که به نسل ها در طول تاریخ، راه پیروزی بر سرنیزه را آموخت....(107)
با توجه به اینکه مایه شهامت و شجاعت، در متن قیام عاشورا و در عمل و گفتار شهدای کربلا موج می زند، سزاوار است که این محتوا برای مردم، به ویژه جوانان بیشتر تشریح شود، تا علاوه بر اشکی که بر مظلومیت شهدای کربلا و شهادت حسین بن علی (علیه السلام) می ریزند، از شجاعت آنان نیز درس بگیرند. یادآوری شجاعت روحی حضرت زینب در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و شهادت و نیز خطابه های آتشین او در کوفه و دمشق در مقابل جبران زمان، بانوان ما را نیز شجاع و دلیر بار می آورد.
صبر و استقامت
برای مقابله با فشارهای درونی و بیرونی و غلبه بر مشکلات در راه رسیدن به هدف، پایداری و استقامت لازم است. بدون صبر، در هیچ کاری نمی توان به نتیجه مطلوب رسید. برای اینکه مصیبت های وارده و دشواری های، وای انسان را از پای در نیاورد، باید صبور بود. این، دعوت دین در همه مراحل است و در عاشورا نیز با این جلوه روحی رو به رو هستیم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاری و تاثیر گذاری و فتح رساند، روحیه مقاومت امام حسین (علیه السلام) و یاران و همراهان او بود.
امام از آغاز نیروهایی را به همراهی طلبید که مقاوم باشند. در یکی از منزلگاه های میان راه، فرمود:
ایها الناس! فمن کان منکم یصبر علی حد السیف و طعن الاسنه فلیقم معنا و الا فلینصرف عنا.(108)
ای مردم! هر کدام از شما که تحمل تیزی شمشیر و زخم و ضربت نیزه ها را دارد همراه ما بماند، و الا باز گردد!
با توجه به اینکه صحنه کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و تشنگی و درگیری و اسارت و و صدها خوف و خطر است، امام حسین (علیه السلام) شرط همراهی را صبر دانست، تا یاران صبورش تا نهایت کار، بمانند، شعار ایستادگی در خطبه های امام و رجزهای آن حضرت و دیگر شهداء دیده می شود. از سفارش های اکید امام به همرزمان و خواهر خویش و دیگر زن ها و دختران حاضر در صحنه، به ویژه در مرحله پس از شهادت، موضوع صبر بود.
روز عاشورا، در خطبه ای به یاران خویش فرمود:
صبرا بنی الاکرام! فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان الواسعه و النعیم الدائمه.(109)
صبر و مقاومت کنید، ای بزرگ زادگان! چرا که مرگ، تنها یکی است که شما را از رنج و سختی عبور می دهد و به سوی بهشت گسترده و نعمت های همیشگی می رساند.
در توصیه های که حضرت خطاب به خانواده خود داشت فرمود: بنگرید، هرگاه که من کشته شدم، به خاطر من گریبان خود را چاک ندهید و صورت مخراشید.(110)
روز عاشورا پس از نماز با یاران، با زهم دعوت به صبر داشت: فاتقوا الله و اصبروا(111) یاران نیز در رجزهای خویش شعار مقاومت و پایداری سر می دادند. خالد بن عمر، می گفت: ای بنی قحطان! برای کسب رضای رحمان و رسیدن به مجد و عزت صبر کنید. سعد بن حنظله چنین رجز می خواند:
صبرا علی الاسیاف و الاسنه - صبرا علیها لدخول الجنه(112)
برای رسیدن به بهشت، بر شمشیرها و نیزه ها صبر می کنیم.
کسی که صبر داشته باشد، هم تحمل درد و مصیبتش بیشتر می شود و هم به دیگران روحیه می دهد. حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: الصبر یهون الفجیعه؛(113) مقاومت، فاجعه و حادثه ناگوار را آسان و قابل تحمل می کند.
سخت ترین ضربه های روحی و مصیبت شهادت فرزندان و یاران، بر امام حسین (علیه السلام) وارد شد. ولی در همه آنها خود را نباخت و مقاومت و ایستادگی کرد تن به تسلیم و ذلت نداد. جملات آن حضرت در مورد صبر بر داغ عزیزان و شهادت همراهان بسیار است و از آغاز نیز خود را برای تحمل این پیشنهادها آماده کرده بود. هنگام خروج از مکه در خطبه ای که خواند و اشاره به آینده حوادث و پیشگویی شهادت خویش داشت، فرمود: نصبر علی بلائه و یوفینا اجور الصابرین؛(114) ما به رضای خدا رضاییم، بر بلای او صبر می کنیم، او نیز پاداش صابران را به ما می دهد. در شب عاشورا به خواهرش زینب و دیگر بانوان توصیه فرمود: این قوم، جز به کشتن من راضی نمی شوند، اما من شما را به تقوای الهی و صبر بر بلا و تحمل مصیبت وصیت می کنم. جدمان همین را وعده داده و تخلفی در آن نیست.(115)
روز عاشورا، علی اکبر را به تحمل و مقاومت در برابر تشنگی فراخواند اصبر یا حبیبی...(116) و نیز احمد، فرزند امام حسن را نیز که پس از نبردی، تشنه خدمت امام آمد و آب طلبید، به صبر دعوت کرد یا بنی اصبر قلیلا(117)
پس از شهادت قاسم، عموزادگان و اهل بیت خود را به صبر دعوت کرد اصبر یا بنی عمومتی، صبرا یا اهل بیتی.(118) در آخرین وداع، دخترش سکینه را نیز به صبر بر تقدیر الهی و زبان نگشودن به شکوه و اعتراض دعوت کرد فاصبری علی قضاء الله و لاتشنگی.(119)
از زمزمه های عرفانی خود آن حضرت در واپسین دم حیات نیز که بر زمین افتاد بود. همین صبر بر قضای الهی به گوش می رسید: صبرا علی قضائک یا رب، لا اله سواک... صبرا علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له.(120)
در بازماندگان یک مصیبت نیز، داشتن صبر و از کف ندادن قرار و اختیار و تسلیم تقدیر الهی بودن و به حساب خدا گذاشتن، هم پاداش بزرگ دارد، هم تحمل داغ شهادت و فقدان عزیزان را آسان می سازد، بخصوص آنجا که ایمان یک بازمانده بالا باشد و اجر خویش را با بی صبری و اعتراض، از بین نبرد. عبدالله بن جعفر (همسر حضرت زینب) که در مدینه مانده بود، دو فرزندش در کربلا در رکاب امام حسین شهید شدند. برخی به او زخم زبان می زدند. اما او با ایمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمل می کرد و می گفت: آنچه شهادت این دو فرزند را بر من آسان و قابل تحمل می سازد آن است که آن دو، در کنار برادرم و پسر عمویم حسین بن علی (علیه السلام) کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و از جان گذشتگی نشان دادند و در کنار او صبر و مقاومت کردند.(121)
صبر و پایداری شهدای کربلا و بازماندگان آنان به عنوان یک مقام و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسید. در زیارتنامه های آن شهدا، از آنان به عنوان مجاهدانی که صابر بدوند یاد شده است. در زیارت امام حسین (علیه السلام) عرض می کنیم: فجاهدهم فیک صابرا محتسبا حتی سفک فی طاعتک دمه.(122)
درباره حضرت عباس (علیه السلام) درخواست اجر الهی برای او به خاطر صبر و احتساب (تحمل سختی ها به خاطر خدا و به حساب او و خالصانه) مطرح است.(123) و نیز این تعبیر که: فنعم الصابر المجاهد المحامی الناصر....(124)
در انقلاب اسلامی نیز، اگر پایداری مردم در مبارزه و تحمل شهادت ها و دشواری ها نبود، اگر امام امت در راه رسیدن انقلاب به پیروزی مقاومت نمی کرد و اگر امام رزمندگان اسلام در جبهه ها، آن همه تلفات و شداید را تحمل نمی کردند، هرگز انقلاب و جنگ به پیروزی نمی رسید.
حادثه کربلا آموزگار مقاومت بود و قهرمان عاشورا، الهام دهندگان صبوری و شکیبایی خانواده های شهدای نیز از صبر زینب کبری صبوری آموختند و پدران و مادران و همسران. داغ جوانان خویش را با الهام از کربلا تحمل کردند.
امام امت، در ترسیم صبر و مقاومت ایران در برابر حملات دشمن به شهرها، از صبر و پایداری آنان ستایش کرده، می فرماید:
مبارک باد بر خانواده های عزیز شهدا، مفقودین و اسرا و جانبازان بر ملت ایران که با استقامت و پایداری و پایمردی خویش به بنیانی موصوص مبدل گشته اند که نه تهدید ابر قدرت ها آنان را به هراس می افکند و نه از محاصره ها و کمبودها به فغان می آیند... زندگی با عزت را در خیمه مقاومت و صبر، بر حضور در کاخ های ذلت و نوکری ابر قدرت ها و سازش و صلح تحمیلی ترجیح می دهند.(125)
آزادگان عزیز نیز، مگر سال های سخت و تلخ اسارت در زندانهای عراق را، جز با همین سرمایه صبر سپری کردند؟
عزت
عزت چه به عنوان خصلت فردی یا روحیه جمعی، به معنای مقهور عوامل بیرونی نشدن، شکست ناپذیری، صلابت نفس، کرامت و والایی روح انسانی و حفظ شخصیت است. به زمین سفت و سخت و نفوذناپذیر، عزاز گفته می شود. آنان که از عزت برخوردارند، تن به پستی و دنائت نمی دهند، کارهای زشت و حقیر نمی کنند، و برای حفظ کرامت خود و دومان خویش، گاهی جان می بازند.
ستم پذیری و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدی و زیر بار منت دونان رفت و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران، همه و همه از ذلت نفس و زبونی و حقارت روح سرچشمه می گیرد.
خداوند عزیز است و عزت را برای خود پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است.(126)
در احادیث متعدد، از ذلت و خواری نکوهش شده و به یک مسلمان و مومن حق نداده اند که خود را به پستی و فرومایگی و ذلت بیفکند. به فرموده امام صادق (علیه السلام):
ان الله فوض الی المومن امره کله و لم یفوض الیه آن یکون ذلیلا...(127)
خداوند همه کارهای مومن را به خودش واگذاشته، ولی اینکه ذلیل باشد، به او واگذار نکرده.
چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مومنان است.
مومن عزیز است، نه ذلیل؛ مومن سرسخت تر از کوه است؛ کوه را با کلنگ و تیشه می توان کند ولی از دین مومن نمی توان چیزی جدا کرد!
عزت یک مومن در آن است که چشم ظمع به مال دیگری نداشته باشد و مناعت طبع داشته و منت دیگران را نکشد. حتی در فقه، یکی از موارد جواز تیمم با وجود آب، آنجاست که اگر انسان بخواهد از کسی آب بگیرد، همراه با منت و ذلت و خواری باشد. در این گونه موارد نمازگزار می تواند به جای وضو، تیمم کند و ذلت آب طلبیدن از دیگری را تحمل نکند.(128)
دودمان بنی امیه می خواستند ذلت بیعت با خویش را بر آل محمد تحمیل کنند و به زور هم شده، آنان را وادار به گردن نهادن به فرمان یزید کنند و این چیزی نشدنی بود و آل الله زیر بار آن نرفتند، هر چند به قیمت شهادت و اسارت.
از آستان همت ما ذلت است دور - و اندر کنام غیرت ما نیستش ورود
بر ما گمان بردگی زور برده اند - ای مرگ! همتی که نخواهیم این قیود
وقتی والی مدینه، بیعت با یزید را با امام حسین (علیه السلام) مطرح کرد، حضرت با ذلیلانه شمردن آن، آن را نفی کرد و ضمن شمردن زشتی ها و آلودگی های یزید، فرمود: فمثلی لا یبا مثله(129) کسی همچون من، با شخصی چون او بیعت نمی کند! در جای دیگر با رد پیشنهاد تسلیم شدن فرمود:
لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل(130)
همچون ذلیلان دست بیعت با شما نخواهم داد:
صبح عاشورا در طلیعه نبرد، ضمن سخنانی فرمود:
به خدا قسم آنچه را از من می خواهند (تسلیم شدن) نخواهم پذیرفت، تا اینکه خدا را آغشته به خون خویش دیدار کنم.(131)
در خطابه پرشور دیگری در کربلا، خطاب به سپاه کوفه، در رد درخواست ابن زیاد مبنی بر تسلیم شدن و بیعت، فرمود:
ابن زیاد، مرا میان کشته شدن و ذلت مخیر قرار داده، هیهات که من جانب ذلت را بگیرم. این را خدا و رسول و دامان های پاک عترت و جان های غیرتمند و با عزت نمی پذیرند. هرگز اطاعت از فرومایگان را بر شهادت کریمانه ترجیح نخواهیم داد.(132)
امام حسین (علیه السلام)، مرگ با عزت را بهتر از زندگی با ذلت می دانست. این سخن اوست که: موت فی عز خیر من حیاه فی ذل(133) و همین مفهوم را در رجز خوانی خود روز عاشورا در میدان جنگ بر زبان می آورد که، مرگ، بهتر از ننگ است؛ الموت اولی من رکوب العار.(134)
در مورد دیگر، پس از برخورد با سپاه حر، در شعری که با مطلع سامضی و ما بالموت عار علی الفتی خوانده، در آخر آن فرمود: کفی بک ذلا آن تعیش مرغما(135) که با بیان، زندگی تحت فشار دیگران را ذلت بار خواند و سپس افزود:
من از مرگ، باکی ندارم. مرگ، راحت ترین راه برای رسیدن به عزت است. مرگ در راه عزت، زندگی جاودانه است و زندگانی ذلت بار، مرگ بی حیات است. مرا از مرگ می ترسانی؟ چه گمان باطلی! همتم بالاتر از این است که از ترس مرگ، ظلم را تحمل کنم. بیش از این نمی توانید که مرا بکشید. مرحبا به مرگ در راه خدا. ولی شما با کشتنم نمی توانید شکوه و عزت و شرف مرا از بین ببرید. چه هراسی از مرگ؟(136)
این روحیه عزتمند، در فرزندان و برادران و یارانش نیز بود. رد کردن امان نامه ابن زیاد، از سوی عباس بن علی و برادرانش نمونه آن بود. اگر امان او را می پذیرفتند امان بود، آن هم با شدیدترین و صریح ترین وضع ممکن: مرگت باد ای شمر! لعنت خدا بر تو و امان تو باد. ای دشمن خدا، می گویی که گردن به اطاعت طغیان و ستم بنهیم و از یاری برادرمان حسین (علیه السلام) دست برداریم؟(137)
علی اکبر (علیه السلام) نیز همین روحیه را داشت. در رجزی که در میدان نبرد می خواند، ضمن معرفی خود و یادآوری پیوندش با پیامبر خدا، از حکومت نا پاک زاده بر مسلمانان انتقاد کرد و فرمود: به خدا سوگند، چنین کسی حاکم ما نخواهد بود: تالله لا یحکم فینا ابن الدعی(138) و تن سپردن به حکومت آنان را ننگ برای عترت رسول خدا دانست.
خاندان حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) نیز، عزت آل الله را پس از عاشورا، هر چند در قالب اسارت، حفظ کردند و کمترین حرف یا عکس العمل یا موضعگیری که نشان دهنده ذلت و خواری آن دودمان باشد، از خود نشان ندادند. خطبه های امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب سخنان تحقیرآمیز ابن زیاد را در کوفه، با عزت و سربلندی پاسخی دندان شکن داد. و گستاخیهای یزید، در کاخ شام را نیز بی جواب نگذاشت و در خطبه بلیغی که در کاخ یزید خواند، او را به محاکمه کشید و با گفتن این سخن که ای یزید، خیال کرده ای با اسیر کردن ما و به این سوی و آن سوی کشیدنمان خفیف و خوار می شویم و تو کرامت و عزت می یابی؟... به خدا سوگند، نه یاد ما محو می شود و وحی ما می میرد و نه ننگ این جنایت از دامان تو زدوده خواهد شد...(139) به یزید و حکومت ذره ای از شکوه و عزت و کرامت خاندان وحی نکاسته است.
عفاف و حجاب
کرامت انسانی زن، در سایه عفاف او تامین می شود. حجاب نیز یکی از احکام دنیا است که برای حفظ عفت و پاکدامنی زن و نیز حفظ جامعه از آلودگی های اخلاقی تشریع شده است. نهضت عاشورا برای احیای ارزش های دینی بود. در سایه آن حجاب و عفاف زن مسلمان نیز جایگاه خود را یافت و امام حسین (علیه السلام) و زینب کبری و دودمان رسالت، چه با سخنانش، چه با نحوه عمل خویش، یاد آور این گوهر ناب گشتند. باری زنان در عین مشارکت در حماسه عظیم و ادای رسالت و خطیر اجتماعی، متانت و عفاف را هم مراعات کردند و اسوه همگان شدند.
حسین بن علی (علیه السلام) بن خواهران خویش و به دخترش، فاطمه، توصیه فرمود که اگر من کشته شوم، گریبان چاک نزنید، صورت مخراشید و سخنان ناروا نکوهیده مگویید.(140) اینگونه حالات، در شان خاندان قهرمان آن حضرت نبود، بخصوص که چشم دشمن ناظر صحنه ها و رفتار آنان بود.
در آخرین لحظات، وقتی آن حضرت صدای، گریه بلند دخترانش را شنید برادرش عباس و پسرش علی اکبر را فرستاد که آنان را به صبوری و مراعات آرامش دعوت کنند.(141)
رفتار توام با عفاف و رعایت حجاب همسران و دختران شهدای کربلا و حضرت زینب، نمونه عملی متانت بانوی اسلام بود. امام سجاد (علیه السلام) نیز تا می توانست، مراقب حفظ شوون آن بانوان بود. در کوفه به ابن زیاد گفت: مرد مسلمان و پاکدامنی را همراه این زنان بفرست، اگر اهل تقوایی!(142)
به نقل شیخ مفید: پس از کشته شدن امام حسین (علیه السلام) وقتی گذرعمرسعد نزد زنان و دختران امام شهدا افتاد، زنان بر سر او فریاد زدند و گریستند و از او خواستند که آنچه را از آنان غارت شده به آنان بازگردانند، تا به وسیله آنان خود را بپوشانند.(143)
به نقل سید بن طاووس، شب عاشورا امام حسین (علیه السلام) در گفت گو با خانواده اش آنان را به حجاب و عفاف و خویشتن داری توصیه کرد.(144) روز عاشورا وقتی زینب کبری، بی طاقت و صبر شد و به صورت خود زد، امام به او فرمود: آرام باش، زبان شماتت این گروه را نسبت به ما دراز مکن.(145)
در حادثه حمله دشمن به خیمه ها و غارت آنچه آنجا بود، زنی از بنی بکر بن وائل از بانوان حرم دفاع کرد و خطاب کرد که: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را غارت می کنند و جامعه هایشان را می برند و شما می نگرید؟(146)
دختران و خواهران امام، مواظب بودند تا حریم عفاف و حجاب اهل بیت پیامبر تا آنجا که می شود، حفظ و رعایت شود. ام کلثوم به مامور بردن اسیران گفت: وقتی ما را وارد شهر دمشق می کنید از دری وارد کنید که تماشاچی کمتری داشته باشد. و از آنان درخواست کرد که سرهای شهدا را از میان کجاوه های اهل بیت فاصله بدهند تا نگاه مردم به آنها باشد و حرم رسول الله را تماشا نکنند و گفت: از بس که مردم ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم.!(147)
از اعتراض های شدید حضرت زینب (علیها السلام) به یزید، این بود که: ای یزید! آیا از عدالت است که کنیزان خود را در حرمسرا پوشیده نگاه داشته ای و دختران پیامبر را به صورت اسیر شهر به شهر می گردانی، حجاب آنها را هتک کرده، چهره هایشان را در معرض دید همگان قرار داده ای که دور و نزدیک به صورت آنان گناه می کنند؟!(148)
هدف از نقل این نمونه ها نشان دادن این نکته است که هم خاندان امام حسین (علیه السلام)، نسبت به حجاب و عفاف خویش مواظبت داشتند، و هم از رفتار دشمن در این که حریم حرمت عترت پیامبر را نگاه نداشته و آنان را در معرض تماشای مردم قرار داده بودند، بشدت انتقاد می کردند.
با آنکه زیر دست دشمن و از درباری به درباری آنان را می بردند، با نهایت دقت، نسب به حفظ شان و مرتبه یک زن پاکدامن و متعهد مراقبت داشتند. و در همان حال نیز سخنرانی های افشارگرانه و انجام رسالت و تبیین و دفاع از اهداف شهدا باز نمی ماندند. حرکت اجتماعی سیاسی، در عین مراعات حجاب و عفاف. و این درسی برای بانوان در همه دوران ها و همه شرایط است.
عمل به تکلیف
مکتبی بودن یک مسلمان را از اینجا می توان شناخت که در همه ابعاد زندگی و کارهای فردی و اجتماعی، نسبت به آن چه وظیفه دینی است، متعبد و عامل باشد. تکلیف در شرایط مختلف فرق می کند. ممکن است مطابق خواسته قلبی انسان باشد یا مخالف، مورد پسند مردم باشد یا نه مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نیز باید طبق خواسته او باشد و هیچ چیز را فدای عمل به تکلیف نکند. در این صورت، هر چند به ظاهر شکست هم بخورد، پیروز است؛ چون در انجام وظیفه کوتاهی نکرده است.
فرهنگ عمل به تکلیف وقتی در جامعه و میان افرادی حاکم باشد، همواره احساس پیروزی می کنند. به تعبیر قرآن کریم به احدی الحسنیین(149) دست می یابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزی نظامی و سیاسی برسند، هر دو صورت برای آنان خوب است.
امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعی طبق تکلیف عمل کردند. حادثه عاشورا نیز یکی از جلوه های عمل به وظیفه بود و تکلیف را هم اقتضای شرایط و شناخت زمینه ها تعیین می کرد، البته در چهارچوب کلی دین و معیارهای قرآنی. فریاد یا سکوت، قیام یا قعود امامان نیز تابع همین تکلیف بود.
امام حسین (علیه السلام)، امام بر حق بود و خلافت و رهبری را حق خود می دانست، ولی در نامه ای که به اهل بصره نوشت، فرمود: قوم ما حکومت را برای خود برگزیدند و ما به خاطر آنکه تفرقه امت را خوش ندانستیم به آن رضایت دادیم، در حالی که ما خاندان پیامبر می دانیم که ما به خلافت و رهبری، شایسته تر از کسانی هستیم که آن را بر عهده گرفته اند.(150) همان حسین بن علی (علیه السلام) که یک لحظه هم حکومت یزید را تحمل نکرده، ده سال در حکومت معاویه زیست و دست به قیام نزد، چرا که تکلیف امام در این دو دوره، متفاوت بود. تعبد یک مسلمان به حکم دین بسیار مقدس و ستودنی است. در ایامی که مسلم بن عقیل در کوفه و در خانه هانی پنهان بود، روزی ابن زیاد به عنوان عیادت هانی به خانه او آمد. نقشه ترور ابن زیاد را کشیده بودند، ولی مسلم برای اجرای برنامه از نهانگاه بیرون نیامد و ابن زیاد از خانه بیرون رفت. وقتی پرسیدند چرا او را نکشتی؟ گفت: دو چیز سبب شد؛ یکی اینکه هانی خوش نداشت که قتل در خانه او انجام گیرد، دیگر آنکه به یاد حدیث پیامبر که ایمان بازدارنده ترور است.(151)
امام حسین (علیه السلام) وقتی می خواست از مکه به سوی کوفه بیرون آید، بعضی از اصحاب، از جمله ابن عباس او را نصیحت می کردند که رفتن به سمت عراق، صلاح نیست. ولی امام حسین (علیه السلام) به او فرمود: با آنکه می دانم تو از روی خیر خواهی و شفقت چنین می گویی، اما من تصمیم خود را گرفته ام.(152) در منزل صفاح نیز پس از ملاقات با فرزدق و گزارش او به امام از اوضاع نامطمئن کوفه، حضرت زیر را فرمود و سپس به حرکت خود ادامه داد:
اگر قاضی الهی بر همان چه که دوست می داریم نازل شود، خدا را بر نعمت هایش سپاس می گوییم و از او برای ادای شکر، کمک می خواهیم و اگر تقدیر الهی میان ما و آنچه امید داریم مانع شد، پس کسی که نیتش و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است.(153)
اینها همه نشان دهنده آن است که امام، خود را برانجام تکلیف مهیا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد، راضی بود. وقتی دو نفر از سوی والی مکه برای او امان نامه آوردند تا از ادامه این سفر بازش دارند، حضرت فرمود: در خواب، پیامبر خدا را دیدم و به چیزی فرمان یافتم که در پی آن خواهم رفت، به زیانم باشد یا به سودم... امرت فیها بامر انا ماض له، علی کان اولی.(154)
این، همان تبعیت از تکلیف است و احساس پیروزی در هر دو صورت. امام حسین (علیه السلام) فرموده است:
ارجو آن یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا.(155)
امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گریدم.
امام امت بر اساس همین فرهنگ می فرمود:
ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است... ما در شکسته شدن و کشتن پیروزیم.(156)
وقتی نامه های پیاپی مردم کوفه به امام حسین (علیه السلام) رسید و از او دعوت برای آمدن به کوفه کردند و وعده نصرت و حمایت دادند، امام احساس تکلیف کرد که برود. هر چند می دانست مردم کوفه چگونه اند، ولی آن دعوتنامه ها و اعلام حمایت ها تکلیف آور بود. پس از برخورد با سپاه حر که راه را بر او بستند، حضرت در ضمن خطبه ای به آنان فرمود:
آمدنم برای عذر آوردن به درگاه خدا و نزد شما بود. من پیش شما نیامدم مگر پس از آنکه نامه ها و فرستاد هایتان رسید که: نزد ما بیا که ما پیشوایی نداریم... اگر بر سر پیمان و سخن خویشید، که آمده ام، و اگر خوش ندارید و نمی خواهید، برمی گردم.(157)
این تعبیر، نشان دهنده عمل به تکلیف از سوی امام است. یاران او نیز همین گونه بودند و به خاطر انجام تکلیف الهی در راه نصرت او شهید شدند. وقتی امام از آنان خواست که هر که می خواهد برود، سخن یاران او چنین بود: به خدا سوگند هرگز از تو جدا نخواهیم شد و جانمان را فدای تو می کنیم و با خون گلو و رگ ها و دستانمان از تو حمایت می کنیم. اگر کشته هم شویم وفای به عهد کرده و تکلیفی را که بر عهده ما بود است انجام داده ایم: فاذا نحن وفینا و قضینا ما علینا.(158)
در تاریخ معاصر نیز، بنیانگذار انقلاب اسلامی، امام خمینی (قدس سره) قیام ضدطاغوتی خود را بر اساس تکلیف الهی آغاز کرد و در همه مراحل، جز به آنچه وظیفه بود، نیندیشید. چه فریاد و چه سکوت، چه زندان و تبعید و چه درس و تالیف، چه جنگ و چه پذیرش قطعنامه صلح، همه و همه بر اساس عمل به تکلیف بود و از این جهت در همه مرحله ای، سست و مایوس نشد و از هدف خویش دست نکشید و یک لحظه هم از آنچه پیش آمد، پشیمان نگشت. تحلیل امام خمینی از نهضت عاشورا، حرکت بر مبنای عمل به تکلیف بود، حرکت مبارزاتی خود وی نیز به چنین پایه ای استوار بود. نمونه هایی از جملات حضرت امام چنین است:
اینکه حضرت ابی عبدالله (علیه السلام) نهضت کرد و قیام کرد، باعددکم و در مقابل این برای اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهی از منکر کنم.(159)
حضرت سیدالشهداء تکلیف برای خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را.(160)
لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند.(161)
آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حف بکنیم.(162)
ما که از سیدالشهدا (علیه السلام) بالاتر نیستیم، آن وظیفه اش را عمل کرد، کشته هم شد.(163)
آن روزی که وجهه اسلام بخواهد درش خدشه وارد شود... اینجا بود که تکلیف اقتضا می کرد برای بزرگان اسلام که مبارزه کنند.(164)
پیام عاشورا برای همه مردم، به ویژه آنان که موقعیت ویژه دارند و برای دیگران خط دهنده و الگو هستند، شناخت تکلیف و عمل یا تکلیف است. اگر همه پیروان حق در زمان سیدالشهدا (علیه السلام) وظیفه خویش را می دانستند و مثل شهدای کربلا با جانبازی و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل می کردند، مسیر تاریخ به گونه ای دیگر ترسیم می شد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگری بود.
امروز نیز باید شکل های مختلف را شناخت و نسبت به انجام آن متعبد بود و پیروزی را در انجام دانست. امام امت بارها می فرمود:
همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم، نه مامور نتیجه.(165)
این همان درس آموخته از عاشورا است.
امام و امت، پذیرش حتی تلخ قطعنامه 598 را تکلیف الهی خود خواند و فرمود:
شما را می شناسم، شما هم مرا می شناسید. در شرایط کنونی آنچه موجب امر شد، تکلیف الهی ام بود. شما می دانید که من با شما پیمان بسته بودم که تا آخرین قطره خون و آخرین نفس بجنگم، اما تصمیم امروز فقط برای تشخیص مصلحت بود و تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشته و اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله کرده ام.(166)
غیرت
یکی از خصلت های پسندیده، غیرت است. در لغت، غیرت به معنای آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقه اش نفرت داشته باشد.(167)
در اصطلاح، آن است که کسی نسبت به ناموس خود همسر یا فرد مورد علاقه اش به حدی اهتمام ورزد که به دیگری اجازه و تعرض به حریم خویش ندهد. انسان غیور، نمی تواند تحمل کند که دیگران با نگاه های ناپاک یا انگیزه های فاسد، به همسر و بستگان او نزدیک شوند و قصد سوء داشته باشند. غیرت ورزیدن، خلقی ارزشمند و پسندیده است. غیرت دینی نیز سبب می شود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزش های مقدس و معتقدات دینی بر آشوبد و عکس العمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: غیرت از ایمان است؛ الغیره من الایمان.(168)
غیرت، نشانه ارزشمندی شخصیت یک انسان محسوب می شود.
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: ارزش انسان به قدر و همت اوست، صدق او به اندازه جوانمردی اوست، شجاعتش به اندازه پاکدامنی اوست و عفت او به قدر غیرت اوست:
... و عفته علی قدر غیرته.(169)
و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست می دارد: ان الله یحب من عباده الغیور.(170)
بنی هاشم، غیرتمندان روزگار خویش بودند و برای عترت پیامبر حرمتی فوق العاده قائل بودند. جوانان بنی هاشم نیز پیوسته اهل بیت امام حسین (علیه السلام) را در طول سفر به کربلا، محافظت می کردند. شب ها نیز با حراست این جوانان، بویژه قمربنی هاشم، زنان حرم آسوده و بی هراس می خفتند. حسین بن علی (علیه السلام) در رجز حماسی خویش در روز عاشورا از جمله بر حمایت از ذریه پیامبر و خانواده پدرش تاکید می فرمود: احمی عیالات ابی امضی علی دین النبی.(171)
آن حضرت، روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش، گریبان ندرند و چهره مخراشند و آه و زاری و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند. در واپسین لحظات هم که مجروح بر زمین افتاده بود، وقتی شنید که گروهی از سپاه دشمن قصد حمله به خیمه ها و تعرض به زنان و کودکان دارند، بر سرشان فریاد کشید: ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیا کم...،(172) ای پیروان آل ابوسفیان، اگر دین ندارید و از معاد نمی ترسید، پس در دنیایتان آزاده باشید و اگر عربید، به اصل و تبار خویش برگردید... من با شما می جنگم و شما با من می جنگید، به زنان که نباید تعرض کرد، تا وقتی من زنده ام، طغیان گرانتان را از تعرض نسبت به حرم من باز دارید: فامنعوا عتاتکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا.(173)
از غیرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند. غیرت دینی او و یارانش نیز زمینه ساز آن حماسه بزرگ شد. امام، کشته شدن را بر ننگ ذلت و تسلیم، ترجیح داد و این از غیرت و حمیت او بود. یاران شهیدش هم شب عاشورا و در فرصتهای دیگر پای جان ابزار وفاداری تا کردند و غیرتشان اجازه نداد که امام و اهل بیت او را در صحرا و میان انبوه دشمن رها کنند و خود، در پی زندگی و عافیت خویش روند. عباس امان نامه دشمن را رد کرد، خودش تیغ ها و شمشیرهای دشمن را بر خواری و مذلت ترجیح داد.
اما فرومایگان، برای کشتن او و به خاطر رضای خاطر والی کوفی و یزید طاغوت، همدست شدند و پس از کشتن عاشورائیان، خانواده آنان را به اسارت بردند.
برآشفتن عبدالله عفیف ازدی در کوفه بر ضد ابن زیاد و اعتراض به اسیر گرفتن خانواده حسین (علیه السلام) و عترت پیامبر، از غیرت او بود. اعتراض حضرت زینب به یزید در شام، که اهل بیت پیامبر را در معرض دید و تماشای مردم کوچه و بازار قرار داده،(174) ریشه در غیرت او داشت.
پیروان عاشورا، هم درس عفاف و حجاب را به عنوان غیرت ناموسی از کربلا می آموزند، هم دفاع از مظلوم و نصرت حق و مبارزه با باطل و بدعت را بعنوان غیرت دینی از حماسه آفرینان کربلا الهام می گیرند.
فتوت و جوانمردی
مردانگی و جوانمردی، از خصلت های ارزشمندی است که انسان را به اصول انسانی، شرافت، تعهد و پیمان و رعایت حال درماندگان پای بند می سازد. کسی که به حق وفادار بماند و از پستی و ستم گریزان باشد، از ضعیفان پشتیبانی کند، از خیانت و نیرنگ دوری گزیند، و به ظلم و حقارت و دنائت تن ندهد، اهل گذشت و ایثار و فداکاری باشد، جوانمرد است. فتی به جوانمرد گفته می شود و فتوت، همان مردانگی است. در فرهنگ گذشته، به معنای عیاری به کار می رفته که جنبه اجتماعی داشته و عیاران گروهی بودند که به خنجر و سلاح مجهز بودند و از دیگران مال می گرفتند و از محلی به محلی می رفتند، در عین حال، جانب مردانگی و بلند نظری را نگه می داشتند و گاهی دفاع یک قسمت از شهر یا محله به عهده آنان بود. به اهل محل دروغ نمی گفتند، تجاوز نمی کردند، اهل خیانت نبودند و به صفاتی همچون بخشش، آزادگی، شجاعت، مهمان نوازی، بزرگ منشی و وفای به عهد آراسته بودند.(175) اینان برای خود آداب و عارت و فرهنگ خاصی داشتند.(176)
در فرهنگ دینی، فتوت به نوعی بذل و بخشش، نیکی به دیگران، گشاده رویی، عفاف و خویشتن داری، پرهیز از آزار دیگران، و دوری از دنائت و پستی تفسیر شده است.(177) حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:
نظام فتوت و جوانمردی، تحمل لغزش های برادران و رسیدگی شایسته به همسایگان است.(178)
قرآن کریم از جوانان یکتاپرستی که در دوران حاکمیت دقیانوس، از ظلم و شرک او گریختند و به غار پناه بردند (اصحاب کهف) با تعبیر فتیه ( جوانمردان) یاد می کند.
یاران امام حسین (علیه السلام) زیباترین جلوه های جوانمردی و فتوت را در حماسه عاشورا از خود نشان دادند، چه با حمایتشان از حق، چه با جانبازی در رکاب امام تا شهادت، چه در برخورد انسانی با دیگران، ختی دشمنان. ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)، خود مظهر اعلای فتوت بود. وی از یاران شهیدش و جوانمردانی از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که روز عاشورا به شهادت رسیدند، با همین عنوان یاد می کند.(179) و از زندگی پس از شهادت آن عزیزان به خون آرمیده، احساس دلتنگی می کند. به نقل تواریخ، حتی سر مطهر امام حسین بر فراز نی، آیاتی از سوره کهف تلاوت کرد و از ایمان آن جوانمردان (فتیه) یاد نمود.(180)
عمل مسلم بن عقیل، در خانه هانی مبنی بر ترور نکردن ابن زیاد را نیز می توان از جوانمردی مسلم دانست.
هانی هم به نوبه خود جوانمرد بود. وقتی او را به اتهام پنهان نکردن مسلم در خانه اش دستگیر کرده و دارالاماره بردند، ابن زیاد از او می خواست که مسلم را تحویل دهد. امام هانی این را نامردی می دانست، در پاسخ آنان گفت:
به خدا قسم هرگز او را نخواهم آورد. آیا مهمان خودم را بیاورم و تحویل بدهم که او را بکشی؟ به خدا قسم سوگند اگر تنهای تنها و بدون یاور هم باشم او را تحویل نخواهم داد، تا در راه او کشته شوم!.(181)
در مسیر راه کوفه، وقتی امام حسین (علیه السلام) با سپاه حر برخورد کرد و آنان راه را بر کاروان حسینی بستند، زهیر بن قین به امام پیشنهاد کرد که اینان گروهی اند کند و ما می توانیم آنان را از بین ببریم و جنگ با اینها آسان تر از نبرد با گروه هایی است که بعدا می آیند. امام فرمود: ما کنت لابداهم بالقتال(182)، من شروع به جنگ نمی کنم. این یک گوشه از مردانگی امام است. صحنه دیگر، آب دادن به سپاه تشنه حر بود که از راه رسید بودند. سید الشهداء (علیه السلام) دستور داد همه آن لشکر هزار نفری را حتی اسب هایشان را سیراب کنند! یکی از آنان که دیرتر رسیده و تشنه تر و بی رمق تر بود، امام به دست خود او و اسبش را سیراب کرد.(183)
روز عاشورا، همین حر، وقتی تصمیم گرفت به یاران امام بپیوندد، توبه کنان نزد امام آمد. امیدی نداشت که امام از گذشته او بگذرد، ولی جوانمردی امام او را پذیرا شد و توبه اش قبول گشت.(184) مردانگی و وفای اباالفضل نیز در کنار نهر علقمه جلوه کرد. وقتی تشنه کام وارد فرات شد و خواست آب ننوشد با یادآوری عطش برادر و کودکان خیمه ها، آب ننوشید و لب تشنه از شریعه فرات بیرون آمد.(185)
زندگی و مرگ و پیکار و شهادت حسین بن علی (علیه السلام) همه مردانه بود و از روی کرامت و بزرگواری. در زیارتنامه آن حضرت آمده است که: کریمانه جنگید و مظلومانه به شهادت رسید.(186)
همه یاران امام نیز که در صحنه دفاع از حجت خدا و دین الهی تا پای جان ماندند و صحنه و میدان را رها نکردند و به امام خویش پشت نکردند و بر سر عهد و پیمان خود ماندند، جوانمردان فتوت پیشه ای بودند که مردانگی را در مکتب اهل بیت آموخته بودند.
وقتی شمر برای حضرت اباالفضل امان نامه آورد، وی امان او را رد کرد و شمر را لعنت نمود و فرمود: برای ما امان نامه می آوری در حالی که پسر پیامبر، امان و امنیت ندارد؟!(187)
پای بندی عاشوراییان به اصول انسانی و حمایت از مظلوم و بی تفاوت نبودن در برابر جنابت و ستم و یاری رساندن به بی پناهان، از آنان چهره هایی درخشان و ماندگار پدید آورده است که در نسل های بعد هم دلیران و آزادگان، رسم جوانمردی را از آنان آموختند.
مواسات
یکی از زیباترین خصلت های معاشرتی مواسات است؛ یعنی غمخواری و همدردی و یاری کردن دیگران. از ریشه اسوه است یعنی دیگری را در مال و جان، همچنین خود دیدن و دانستن، یادگیری را بر خود مقدم قرار دادن، به دوستان و برادران دینی یاری و کمک مالی و جانی رساندن، غمخواری کردن کسی را به مال خود، برابر گردانیدن او را با خویش؛... شرکت دادن دیگری در کفاف رزق و معاش خویش؛... شخص در مورد جلب منافع و دفع مضار دیگران را همچون خود بشناسد. و ایثار آن است که آدمی دیگران را در دو مورد بالابر برخود مقدم بدارد.(188)
با نمونه های نقل شده از لغت، اجمالا مفهوم این خصلت روشن می شود.
انسان مواسی کسی است که با دیگران همدردی و همراهی داد و خود را در رنج دیگران شریک می داند و با مال و جان، از آنها دفاع می کند و میان خود و دیگران فرقی نمی گذارد.
این صفت نیکو، در روایات اسلامی بسیار ستوده شده است و در کنار نماز اول وقت از اهمیت برخوردار است و به فرموده پیامبر، مواساه الاخ فی الله عز و جل یکی از سه عمل برتر محسوب شده است؛(189) یعنی با بردار دینی به خاطر خدا مواسات کردن. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) یکی از معیارهای آزمون شیعه بودن اشخاص، و نیز وسیله تقرب به خدا، مواسات با برادران دینی است تقربوا الی الله تعالی بمواسفاه اخوانکم.(190)
امیرالمومنین (علیه السلام) نیز مواسات با برادر دینی را موجب افزایش رزق و روزی می داند.(191) امام صادق (علیه السلام) دعای انسان اهل مواسات را مستجاب می شمارد.(192) در حدیث دیگری در مورد جان دادن راحت و دلپسند مومن می فرماید: این ویژگی برای کسانی است که نسبت به برادران دینی خویش مواسی باشند.(193)
در حماسه آفرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده می شود و در مرحله بالاتر به ایثار می رسد. یاران امام نسبت به امام و اصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند و از بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند و به این مواسات، افتخار می کردند.
سیدالشهدا (علیه السلام) در راه کربلا پس از برخورد با سپاه حر و گفت و گوهای مفصل، سروده شاعری را بر زبان آورد که مضمونش چنین است:
من به راه خود می روم. مرگ، برای جوانمردی که نیت خیر کند و جهاد کند و با مردان صالح، مواسات به جان داشته باشد، هیچ عار و ننگ نیست.(194)
در شبی از شب های محرم نیز امام حسین (علیه السلام) در جمع یاران خویش، ضمن بیان این سخن که هر که می خواهد برگردد از تاریکی شب استفاده کند، فرمود: هر کس می رود برود ولی هر کس با ما، با جانش مواسات داشته باشد، فردای قیامت در بهشت با ما خواهد بود و از خشم الهی خواهد رست: من واسانا بنفسه کان معنا غدا فی الجنان نجیبا من غضب الرحمان.(195)
حر نیز وقتی توبه کرد و نزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فدای امام کند: مواسیا لک بنفسی(196) و چنان نیز کرد. وقتی امام حسین (علیه السلام) به بالین حر شهید رسید و سر او را به دامن گرفت و حریت او را ستود، با تمثیل و اشعاری مقام مساوات او را بر زبان آورد:
و نعم الحر اذ واسی حسینا - و جاد بنفسه عند الصباح(197)
در کوفه وقتی از هانی بن عروه می خواهند که مسلم را که در خانه او پنهان شده است تحویل دهد، می گوید: به خدا قسم اگر تک و تنها بمانم و هیچ یاوری نداشته باشم، او را تسلیم نمی کنم تا آنکه در راه او کشته شوم!(198)
مسلم بن عقیل وقتی دستگیر می شود و در دارالاماره با او بدرفتاری کرده و تصمیم می گیرند او را بکشند، می گرید وقتی علت می پرسند و بر گریستن ملامتش می کنند، می گوید: من برای خودم گریه نمی کنم، گریه ام برای حسین بن علی (علیه السلام) و خانواده اوست که به سوی این شهر می آیند.(199)
نافع بن هلال وقتی در کربلا دسترسی به آب پیدا می کند، به خاطر تشنگی امام حسین (علیه السلام) و اصحاب او حتی یک قطره هم آب نمی نوشد.(200)
یکی از زیباترین جلوه های مواسات بلکه ایثارگری صحنه ای است که میان بنی هاشم و دیگر یاران امام حسین (علیه السلام) پیش آمد و هر گروه حاضر بودند پیشمرگ گروه دیگر شوند. به نقل حضرت زینب، امام در یکی از خیمه ها برای بنی هاشم سخن می گفت. در پایان از حاظران پرسید: فردا صبح چه می کنید؟ همه گفتند: هر چه تو دستور دهی. عباس (علیه السلام) گفت:
اینان (اصحاب دیگر) غریبه اند. بار سنگین را باید اهلش برادر. فردا صبح، شما نخستین گروهی باشید که به میدان می روید. ما پیش از آنان به استقبال مرگ می رویم تا مردم نگویند، اصحاب را جلوفرستاد، وقتی آنها کشته شدند خودشان شمشیر کشیدند....
بنی هاشم برخاسته شمشیرها را کشیدند و به عباس (علیه السلام) گفتند: ما با تو هم عقیده ایم.
زینب (علیه السلام) گوید: چون تصمیم استوار این جمع را دیدم دلم آرام گرفت ولی اشک در چشمانم آمد. خواستم به خیمه برادرم حسین (علیه السلام) رفته بازگو کنم که از خیمه حبیب بن مظاهر همهمه ای شنیدم. رفتم و از پشت خیمه گوش کردم، دیدم اصحاب هم مثل بنی هاشم حلقه وار دور حبیب جمع شده اند. حبیب می گوید: یاران! برای چه به این جا آمده اید، سخنانتان را واضح بگویید.
گفتند: آمده ایم تا غریب فاطمه را یاری کنیم.
گفت: چرا همسرانتان را طلاق داده اید؟.
گفت: به همان دلیل.
حبیب گفت: صبح که شود، چه خواهید کرد؟
گفتند: جز به سخن تو رفتار نخواهیم کرد.
گفت: صبح که شد، شما اولین نفراتی باشید که به میدان می روید. ما زودتر به مبارزه می پردازیم، مبادا یکی از بنی هاشم خون آلود شود در حالی که هنوز جانی در بدن و خونی در رگ داریم! تا مردم نگویند، سروران خویش را به جنگ فرستادند و از فداکاری مضایقه کردند.
همه با شمشیرهای آخته گفتند: ما با تو هم عقیده ایم.
زینب کبری باز هم از تصمیم استوار آنان بر یاری حسین (علیه السلام) شاد گشت، اما باز هم اشک در چشمش حلقه زد....(201)
در ادامه نقل پیشین آمده است که چون امام حسین (علیه السلام) به یاران بنی اسدی خود فرموده بود که چون خانواده من اسیر خواهند شد، شما زنان خود را به میان قبیله خود ببرید، یکی از آنان خواست همسر خود را ببرد. اما همسرش حاضر نشد و به شوهر خود گفت: درباره ما انصاف نکردی! آیا دختران رسول خدا اسیر شوند و من آسوده و بی خطر بمانم؟ شما اگر نسبت به مردان مواسات دارید، ما هم نسبت به زنان مواسات می کنیم. آن مرد، گریان نزد امام آمد و گفت که همسرم نیز می خواهد مواسات نشان بدهد، امام دعایش کرد.
اینگونه یاران او نسبت به حضرت مواسی بودند. پس از شهادت بیشتر یاران، دو تن از جوانان غفاری چون دیدند قدرت دفاع از جان امام و جلوگیری از کشته شدن او را ندارند، خدمت امام آمده اذن گرفتند که پیش از او به میدان روند و شهید شوند. امام به آن دو فرمود: خدا بهترین پاداش نیک به شما دهد که اینگونه حاضر به یاری و مواسات من، و آماده فداکردن جانید.(202)
زهیر بن قین، وقتی به جبهه حسین (علیه السلام) پیوست، نسبت به این تغییر موضع وقتی از او پرسیدند، گفت:
تصمیم گرفتم که در حزب و گروه امام حسین (علیه السلام) باشم و جانم را فدای او کنم، تا پاسدار حق خدا و رسول باشم (حقی) که شما آن را تباه ساخته اید.(203)
عباس بن ابی شبیب در کربلا خطاب به سید الشهدا (علیه السلام) گفت:
اگر می توانستم به چیزی عزیز از خون و جانم از تو دفاع می کردم تا کشته نشوی، آن کار را می کردم.(204)
وقتی امام، مجروح بر زمین کربلا افتاده بود و سپاه دشمن دور او را گرفته بودند، عبدالله بن حسن (علیه السلام)، در کنار عمویش شاهد این صحنه بود. ابجر بن کعب شمشیر فرود آورد که امام را بکشد، عبدالله دست خود را حایل کرد، ولی دستش قطع شد. سپس در آغوش عمویش حسین (علیه السلام) بود که حرمله او را برتری به شهادت رساند.(205)
اینها نمونه هاش روشنی از مواسات به جان در صحنه عاشورا و نهضت کربلا است که اوج اخوت دینی و ادای حق برادری را می رساند.
عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، گرچه به دلایلی خود در کربلا نبود، اما دو پسرش را همراه زینب فرستاد و هر دو فدای امام شدند.
بعدها خود جعفر از این واقعه چنین یاد می کرد:
هر چند خودم نتوانستم با دستانم حق مواسات درباره حسین، انجام دهم، ولی دو فرزندم مواسات کردند. آن دو در رکاب برادرم و پسر عمویم کشته شدند، در حالی که نسبت به او مواسات و در کنار او صبر و مقاومت کردند.(206)
در کوفه وقتی امام سجاد (علیه السلام) سخنان پرشوری علیه ستم ابن زیاد فرمود: عبیدالله بن زیاد دستور داد تا او را بکشند. در این جا هم عمه اش زینب کبری جان خود را سپر بلا کرد و جلاد را به خدا سوگند داد که: اگر می خواهی او را بکشی، اول مرا به قتل برسان!.(207)
از این نمونه های تاریخی در بحث از ایثار هم می توان دید. سراسر صحنه های این حماسه، پر از این گونه ایثارها و مواسات هاست.
اوج این مواسات را حضرت اباالفضل (علیه السلام) از خود نشان داد: هم با لب تشنه وارد فرات شد و بی آنکه آب بنوشد، بیرون آمد، هم برای سیراب کردن کودکان امام و تشنگان حرم به شریعه فرات رفت و در همین راه هم به شهادت رسید و برادری بود که فدایی برادر خود بود. از این خصلت برجسته و جوانمردانه، در زیارتنامه های او نیز یاد شده است: فلنعم الاخ المواسی(208) السلام علیک ایها العبد الصالح و الصدیق المواسی، اشهد انک آمنت بالله و نصرت ابن رسول الله و دعوت الی سبیل الله و واسیت بنفسک،(209) که هم شهادت به ایمان، نصرت، دعوت به راه خدا و مواسات با جان درباره آن حضرت مطرح است.
این روح تعاون و غمخواری و اخوت راستین، پیام همه شهدای عاشورا است، و همین خصلت، سبب می شود که پیروان این مکتب، با همه مسلمانان، جهان، از هر نژاد و ملیت و زبان، احساس برادری کنند و در غم ها و گرفتاری هایشان همدردی نشان دهند و در صورت توان به یاری آنان بشتابند تا مسلمانان مبارز در جبهه نبرد بااستکبار و صهیونیسم و قدرت های وابسته به کفر جهانی، احساس تنهایی نکنند.
مواسات دینی، تضمینی بر دلگرمی مجاهدان راه خداست، تا در سنگر جهاد علیه کفر و ستم، تنها نمانند.
وفا
وفا، پای بندی به عهد و پیمانی است که با کسی می بندیم. نشانه صداقت و ایمان انسان و مردانگی و فتوت اوست. وفا، هم نسبت به پیمان هایی است که با خدا می بندیم، هم آنچه با دوستان قول و قرار می گذاریم، هم عهدی که با دشمن می بندیم، هم تعهدی که به صورت نذر بر عهده خویش می گذاریم، هم پیمان و بیعتی که با امام و ولی امر می بندیم. وفای به عهد در همه این موارد، واجب است و نقض عهد و زیر پاگذاشتن پیمان و بی وفایی نسبت به بیعت و قرار دوستی و حقوق برادری نشان ضعف ایمان و از بدترین خصلتهاست. خداوند وفای به عهد را لازم شمرده است و از عهد، بازخواست خواهد کرد: اوفوا بالعهد آن العهد کال مسوولا.(210)
در آیات قرآن، به ستایش خداوند از کسانی که صادق الوعد و وفادار بودند مثل حضرت اسماعیل، و به نکوهش الهی از اشخاص و اقوامی که نقض عهد و پیمان شکنی کردند، بر می خوریم. حضرت علی (علیه السلام) هم وفا را جزء گرامی ترین خصلت ها شمرده است: اشرف الخلائق الوفاء(211) و در سخنی دیگر، وفای به عهد را از نشانه های ایمان دانسته است: من دلائل الایمان الوفاء بالهد.(212)
با این مقدمه، وقتی به صحنه عاشورا می نگریم، در یک طرف مظاهر برجسته ای از وفا را می بینیم و در سوی دیگر، نمونه های زشتی از عهد شکنی و بی وفایی و نقض پیمان و بیعت و زیر پاگذاشتن تعهدات را.
حتی از نقاط ضعفی که امام حسین (علیه السلام) برای معاویه بر می شمرد آن است که وی به هیچ یک از تعهداتی که نسبت به امام حسن مجتبی و سید الشهدا (علیهما السلام) داشته است، وفا نکرد.(213)
از نقاط ضعف کوفیان نیز بی وفایی بود، چه بیعتی که با مسلم بن عقیل کردند و قول یاری دادند و تنهایش گذاشتند، چه نامه هایی که به امام حسین (علیه السلام) نوشته، وعده نصرت و یاری دادند، ولی در وقت لازم، نه تنها به یاری امام برنخاستند، بلکه در صف دشمنان او قرار گرفتند و آن نامه ها و عهدها و امضاهای خود را زیر پاگذاشتند.
امام حسین (علیه السلام) در منزل بیضه، در سخنی که با لشکریان حر داشت، ضمن یادآوری نامه نگاری ها و بیعتی که برای حمایت و یاری بسته بودند، می فرماید:
اگر اهل وفا به پیمان نیستند و عهد خویش را شکسته اید و بیعت مرا از گردن خود کنار نهاده اید، به جانم سوگند، این روش از شما کوفیان چندان ناشناخته و شگفت نیست، با پدرم، با برادرم و با پسر عمویم مسلم بن عقیل نیز همین کار را کردید...(214)
در روز عاشورا نیز در خطابه ای پرشور و انتقادآمیز، از بیعت و بیعت شکنی، از عهد و بی وفایی آنان یاد می کند و بر آن همه سست رایی و نامردی و زیر پا نهادن تعهدات، ملاتشان می کند.(215) در مقابل این غدر و بی وفایی، خود امام حسین (علیه السلام) اهل وفا بود، یارانش تا پای جان وفاداری نشان دادند و به بیعت و تعهد نصرتی که با امام خویش بسته بودند، پایدار ماندند. مقام صدق وفای آن حضرت و یاران شهیدش، در روایات و زیارتنامه ها نیز مطرح شده است. به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
شب عاشورا، سید الشهدا وقتی با اصحاب خود صحبت می کند، وفای آنان را می ستاید:
فانی لا اعلم اصحابا اوفی و لا خیرا من اصحابی....(216)
من باوفاتر و بهتر از اصحابم، اصحابی را نمی شناسم.
روز عاشورا، وقتی بر بالین مسلم بن عوسجه می آید، این آیه را می خواند:
فمنهم من قضی نحبه و مهنم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا.(217)
مرادنی که بر عهد خویش با خدا صادق بودند، برخی شان به عهد وفا کرده و جان باختند، برخی هم منتظرند و عهد و پیمان را هیچ دگرگون نساخته اند.
وقتی حبیب بن مظاهر کنار مسلم آمد، به او بشارت بهشت داد. مسلم بن عوسجه در همان حال و در دم آخر به حبیب توصیه کرد که: سفارش می کنم که از این مرد اشاره به امام حسین دست برنداری و در راه او کشته شوی... و جان باخت.(218)
آیه فوق را امام حسین (علیه السلام) بارها در این سفر، به یاد یارانی که در وفای به پیمان شهید شدند تلاوت می کرد و وفاداری آنان را می ستود. وقتی هنگام آمدن به طرف کربلا، خبر شهادت قیس بن مسهر را هم شنید، این آیه را خواند.
عباس بن علی و برادرانش، وفا نشان دادند و امان نامه دشمن را نپذیرفتند و در رکاب امام، به شهادت رسیدند.
یاران مردم در صحنه ماندند و عهد نشکستند. شهدای کربلا جان بازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد می دانستند و امضای خون بر پیان می زدند. عمرو بن قرظه، روز عاشورا خود را برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار می داد تا به امام آسیبی نرسد. آن قدر جراحت برداشت که بی تاب شد. رو به امام حسین (علیه السلام) کرد و پرسید: ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟ فرمود: آری، تو در بهشت پیش روی منی و زودتر به بهشت می روی، سلام مرا به پیامبر برسان.(219)
در زیارت امام حسین (علیه السلام) خطاب به آن حضرت می گرییم:
اشهد انک وفیت بعهد الله وجاهدت فی سبیله حتی اتاک الیقین.(220)
شهادت می دهم که تو به عهد خدا وفا کردی و تا رسیدن به یقین (و شهادت) در راه او جهاد کردی.
و نیز می گوییم:
اشهد انک قد بلغت و نصحت و وفیت و اوفیت و جاهدت فی سبیل الله.(221)
که اشاره به ابلاغ پیام و انجام نصیحت و وفای کامل و جهاد در راه خدا دارد.
در زیارت حضرت مسلم بن عقیل می خوانیم:
و اشهد انک وفیت بعهد الله.(222) که اشاره به عهد با خدا است و جان باختن در راه یاری حجت خدا.
و در زیارت عباس بن علی می گوییم:
اشهد لک بالتسلیم و التصدیق و الوفاء و النصیحه لخلف النبی....(223)
که گواهی به اطاعت و تسلیم و تصدیق و وفا و خیر خواهی حضرت اباالفضل نسبت به فرزند پیامبر است و در همین زیارت، از خدا پاداش کامل تر کسانی را که به بیعت خویش وفا کرده و دعوت امام را پذیرفته و در اطاعت ولی امر بوده اند، برای حضرت عباس مسالت می کنیم. این فداکاری های خونین و همراه با شهادت، همان عهدی بود که شب عاشورا با حجت خدا بستند و خطاب به امام حسین (علیه السلام) گفتند: به خدا سوگند هرگز از تو جدا نمی شویم، جانمان فدای جانت! با خنجرها و حلقوم ها و دست ها و چهره های خونین خویش از تو حمایت می کنیم، هرگاه کشته شدیم، به عهد خویش و آنچه بر عهده ماست، وفا کرده ایم:
... فاذا نحن قتلنا، کنا و فینا و قضینا ما علینا.(224)
پیام وفا، از عاشورا به وارثان این راه رسید است، به عهدی که با خدا و خون شهیدان می بندند و بیعتی که با رهبری و مقام ولایت دارند، تا آخر عمر، وفادار می مانند و سختی های راه و جاذبه های دنیوی و سستی های همراهان، عاشوراییان را هرگز از تداوم راه باز نمی دارد.
هر پیشوا و رهبری هم نیازمند یارانی باوفا است تا به اتکاء حمایت و صدق و وفایشان یک حرکت انقلابی و مبارزاتی را رهبری کند و به اهداف مورد نظر برساند.
منابع
55) نهج البلاغه، صبحی صالحی، حکمت 456.
56) مناقب، بن شهر اشوب، ج 4، ص 68.
57) موسوعه کلمات الحسین، ص 421.
58) لهوف، سید بن طاووس، ص 58.
59) بحارالانوار، ج 44، ص 51.
60) بحارالانوار، ج 44، ص 352.
61) وقعه الطف، ص 234.
62) ارشاد، شیخ مفید (چاپ کنگره جهانی شیخ مفید) ج 2، ص 100.
63) بحارالانوار، ج 45، ص 14، وقعه الطف، ص 215.
64) حشر (59)، آیه 9.
65) بحارالانوار، ج 44، ص 366؛ حیاه الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 48.
66) مقتل خوارزمی ج 1، ص 211.
67) وقعه هالطف، ص 198.
68) والله لانفارقک و لکن انفسنالک الفداء نقیک بنحورا و جباهنا و ایدینا...(همان، ص 199)
69) لا یقتل حتی اقتل دونه (مقتل الحسین، مقرم، ص 387)
70) مقتل الحسین، مقرم، ص 336.
71) مقتل الحسین، مقرم، ص 304.
72) مقتل الحسین، مقرم، ص 290.
73) همان، ص 313.
74) حیاه الامام الحسین بن علی، ج 3، ص 239.
75) بحارالانوار، ج 44، ص 330.
76) المقضی هوکائن (موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 342).
77) المقضی هو کائن (موسوعه الامام الحسین، ص 342).
78) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 361.
79) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 96.
80) اعراف، آیه 196.
81) بحارالانوار، ج 45، ص 9.
82) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 378.
83) مقتل الحسین، مقرم، ص 357.
84) صحیفه نور، ج 20، ص 11.
85) صحیفه نور، ج 22، ص 197.
86) نهج البلاغه، خطبه 16.
87) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 442.
88) اعیان الشیعه، ج 1، ص 601.
89) موسوعه کلمات الامام حسین، ص 447
90) همان، ص 386.
91) معالی السبطین، ج 2، ص 402.
92) بحار الانوار، ج 45، ص 41.
93) ارشاد، ج 2، ص 96، (چاپ ال البیت).
94) وقعه الطف، ص 114.
95) همان، ص 200
96) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 39، (چاپ آل البیت).
97) کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 66.
98) کلمات قصار، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 75.
99) مجمع البحرین، واژه شیخ.
100) احقاق الحق، ج 11، ص 601.
101) بحارالانوار، ج 45، ص 6.
102) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 69.
103) وقعه الطف، ص 224.
104) عنصر شجاعت، ج 1، ص 20.
105) ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 111.
106) زیارت نامه امام حسین (علیه السلام) در نیمه رجب، (مفاتیح الجنان، ص 441، 446).
107) صحیفه نور، ج 3، ص 225.
108) ینابیع الموده، ص 406.
109) نفس المهموم، ص 135.
110) لهوف، ص 81.
111) بحارالانوار، ج 45، ص 89.
112) مناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 101.
113) غرر الحکم.
114) بحارالانوار، ج 44، ص 367.
115) موسوعه کلمات الامام حسین، ص 400.
116) بحارالانوار، ج 45، ص 45.
117) موسوعه، کلمات الامام الحسین، ص 45.
118) همان، ص 465.
119) همان، ص 490.
120) مقتل الحسین، مقرم، ص 357.
121) یهون علی المصاب بهما انهما اصیبا مع اخی و ابن مواسین له، صابرین معه (وقعه الطف، ص 274.)
122) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 467.
123) همان زیارت حضرت عباس (علیه السلام)، ص 435.
124) همان، ص 436.
125) صحیفه نور، ج 2، ص 59.
126) و لله العزه و لرسوله و للمومنین (منافقون، آیه 8).
127) میزان الحکمه، ج 6، ص 288.
128) تحریر الوسیله، امام خمینی، ج 1، ص 104.
129) متقل خوارزمی، 184.
130) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 98 (چاپ انتشارات اسلامی).
131) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 432.
132) الا و آن العدی بن الدعی... (ن، ص 423).
133) مناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 68.
134) همان.
135) بحارالانوار، ج 45، 238.
136) اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
137) بحار الانوار، ج 44، ص 391؛ اعیان الشیعه، ج 1 ص 600.
138) وقعه الطف، ص 243.
139) حیاه الامام حسین بن علی، ج 3، ص 380.
140) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 406.
141) وقعه الطف، ص 206.
142) تاریخ طبری، ج 4، ص 350.
143) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 113.
144) الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 142.
145) الملهوف علی قتلی الطفوف، ص 151.
146) همان، ص 181.
147) همان، ص 142.
148) همان، ص 218.
149) توبه، آیه 52.
150) وقعه الطف، ص 107.
151) تاریخ طبری، ج 4، ص 271.
152) همان، ص 288.
153) تاریخ طبری، ج 4، ص 290.
154) همان، ص 292.
155) اعیان الشیعه، ج 1، ص 597.
156) صحیفه نور، ج 13، ص 65.
157) تاریخ طبری، ج 4، ص 303.
158) تاریخ طبری، ج 4، ص 318.
159) صحیفه نور، ج 4، ص 16.
160) صحیفه نور، ج 8، ص 12.
161) همان، ج 2، ص 208.
162) همان، ج 15، ص 55.
163) صحیفه نور، ج 6، ص 36.
164) همان، ج 7، ص 31.
165) کلمات قصار (موسسه تنظیم و نشر آثار خمینی)، ص 50.
166) صحیفه نور، ج 20، ص 241.
167) مجمع البحرین، واژه غیر.
168) من لا یحزه الفقیه، ج 3، ص 444.
169) نهج البلاغه، صبحی صالح، حکمت 47.
170) میزان الحکمه، ج 7، ص 357.
171) بحارالانوار، ج 45، ص 49.
172) همان، ص 51.
173) همان، در وقعه الطف، ص 252، با عبارتی دیگر بیان شده است: امنعوا رحلی و اهلی من طغاتکم وجهالکم.
174) حیاه الامام الحسین، ج 3، ص 378.
175) لغت نامه، دهخدا، واژه فتوت.
176) فوت نامه، از ملاحسین واعظ کاشفی به آداب و رسوم جوانمردان پرداخته است.
177) میزان الحکمه، ج 7، ص 398.
178) نظام الفتوه الحتمال عثرات الاخوان و حسن الجیران (غررالحکم).
179) ثم انی قد سمئت الحیوه بعد قتل هولاء الفتیه من آل محمد (موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 482).
180) مناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 61. (آیه 13 کهف).
181) وقعه الطف، ص 119.
182) ارشاد مفید، ج 2، ص 82. (چاپ کنگره شیخ مفید).
183) حیاه الامام الحسین، ج 3، ص 74.
184) اعیان الشیعه، ج 1، ص 603.
185) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 472.
186) فقد قاتل کریما و قتل مظلوما (مفاتیح الجنان، اعمال حرم مطهر امام الحسین، عمل چهارم).
187) وقعه الطف، ص 190.
188) با استفاده از لغتنامه دهخدا، به نقل از: ناظم الاطبا، منتهی الارب، التعریفات جزجانی.
189) سفینه البحار، ج 1، ص 23.
190) همان.
191) بحارالانوار، ج 71، ص 395، حدیث 22.
192) همان، ص 396، حدیث 23.
193) همان، ص 398، حدیث 30.
194) سامضی و ما بالموت عار علی الفتی... (بحارالانوار، ج 45، ص 238).
195) موسوعه کلمات الامام حسین، ص 399.
196) همان، ص 438.
197) همان، ص 440.
198) وقعه الطف، ص 119.
199) همان، ص 135.
200) همان، ص 191.
201) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 409، به نقل از معالی السبطین.
202) بحارالانوار، ج 45، ص 29.
203) وقعه الطف، ص 195.
204) وقعه الطف، ص 237.
205) بحارالانوار، ج 45، ص 53.
206) وقعه الطف، ص 274.
207) همان، ص 236.
208) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت عباس (علیه السلام)، ص 436.
209) همان، زیارت امام حسین در عید فطر قربان، ص 448.
210) اسراء، آیه 34.
211) میزان الحکمه، ج 10، ص 602.
212) همان، ص 603.
213) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 278.
214) همان، ص 361 به نقل از تاریخ طبری و کامل ابن اثیر.
215) بحارالنوار، ج 45، ص 8، مناقب این شهر اشوب، ج 4، ص، 110 و منابع بسیار دیگر.
216) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 395.
217) احزاب، آیه 23.
218) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 15، لهوف، ص 46.
219) اعیان الشیعه، ج 1، ص 605.
220) مفاتیح الجنان، زیارت اربیعن، ص 468.
221) مفاتیح الجنان، زیارت مطلقه امام حسین، ص 423.
222) همان، زیارت مسلم بن عقیل، ص 402.
223) همان، زیارت حضرت عباس، ص 434.
224) وقعه الطف،ص 199.
فهرست
آزادگی
ایثار
تکریم انسان
توکل
جهاد با نفس
شجاعت
صبر و استقامت
عزت
عفاف و حجاب
عمل به تکلیف
غیرت
فتوت و جوانمردی
مواسات
وفا