پیام های زندگی حقیقی
عاشورا، جلوه ای از عمق حیات و جوهر زندگی است. زندگی تنها نفس کشیدن و زنده بودن نیست و در محدوده دنیا هم خلاصه نمی شود.
شناخت جوهره ناب انسانی در سایه عاشورا است. اینکه: حیات طیبه چیست؟ حیات ابدی چیست؟ گذر از مرحله مرگ و رسیدن به خلود چگونه به دست می آید؟ سعادت، عزت، شخصیت، حیات، عمر حقیقی، پیروزی در چیست و به چیست؟ حیات و مرگ فردی و اجتماعی را با چه معیاری می توان شناخت؟ عقیده و ایمان در جهت گیری و شکل گیری تلاش های انسان چه نقشی دارد؟ مرز میان حیات انسانی و حیات حیوانی چیست؟ و امثال این گونه پرسش ها، در عاشورا جواب می یابد و پیام عاشورا داشتن و یافتن حیاتی برتر در سایه جهاد و شهادت و فنا در راه خدا و حق و عقیده الهی است، تا زندگی ها از پوچی و کم محتوایی نجات یابد.
(فهرست این بخش)
از مهم ترین سوال های زندگی که انسان های متعهد و هوشمند را به خود مشغول ساخته است، این است که چگونه باید زیست؟. جواب این سوال وقتی روشن می گردد که انسان پاسخی برای این سوال که چرا زندگی می کنیم؟ یافته باشد. در واقع چرایی زندگی است که به چگونگی آن جهت می بخشد. آنان هم که به یک زندگی حقیر و حیوانی بسنده می کنند و به درک های متعالی تر از زندگی نمی رسند و افق های دوردست تری را در نظر ندارند، ریشه این حقارت نفس و زندگی شان در آن است که فلسفه حیات را شناخته اند و آن را در محدوده ولایت تا مرگ، آنها هم تنها از بعد مادی خلاصه می بینند.
مفهوم زندگی
عمر اصلی انسان، با عمل های شایسته ای سنجیده می شود که انجام داده است، نه به سال هایی که سپری کرده است. عمر عملی، نه عمر زمانی. آنچه از سرمایه این دنیا برای آبادی آخرت صرف شود، همان میزان عمر حقیقی انسان است.
شناخت دنیا، به بصیرت عملی انسان نیز در زندگی می افزاید. آنکه برای دنیای ناپایدار می کوشد، بازنده است. آن برای آخرت پایدار تلاش می کند، برنده است. حسین بن علی (علیه السلام) دنیا را همچون ته مانده ظرفی که دیگران از آن نوشیده اند، یا باقی مانده چراگاهی که پیشینیان از آن چریده اند می داند که خیری در آن نیست و در معرض زوال و دگرگونی است. این سخن را هنگام عزیمت به کربلا می فرماید:
ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل....(225)
با این دیدگاه، شوق آخرت پیدا می کند و زندگی دنیا را زیر سلطه و جبران و ستمگران مایه دلتنگی و شومی شمرده، آن را برم می داند و الحیاه مع الظالمین الابرما همان تلخ و ناگوار و منحلی که کوردلان و دنیا پرستان، آن را شیرین می یابند و برای ادامه اش تن به هر خفت و خواری و زبونی می دهند. اما زندگی در نظر اولیاء خدا که در عاشورا هم جلوه اعظم آن رخ نمود، جهاد در راه عقیده و مرگ در راه عزت و شرف و شهادت در راه خدا است. اینان به لحاظ درک والاتری از حیات، زندگی ذلیلانه را برم شکنجه و عذاب و غیر قابل تحمل می دانند.
عقیده و زندگی
زندگی در صورتی جلوه ای از کمال و حقیقت دارد که بر اساس معتقدات راستین و صحیح باشد. بعضی عقیده صحیحی ندارند، برخی هم عقاید ناب و صحیح را در زندگی خویش دخالت نمی دهند و بر خلاف باورهای خویش عمل می کنند. و این یا ریشه در نفاق دارد، یا در ضعف نفس و نداشتن اراده.
در عاشورا، آنچه در جبهه امام حسین (علیه السلام) دیده می شد، تاثیر گذاری عقیده در عمل آنان بود. اگر به خدای یگانه عقیده داشتند، رضای او را حتی با شهادت، می جستند. اگر به معاد باور داشتند، به سعادت اخروی می اندیشیدند، هر چند در دنیا خودشان کشته شوند و خانواده هایشان به اسارت گرفته شود.
در نقطه مقابل، تلون مزاج و رنگ عوض کردن و پیمان شکستن و به جنگ امام حق آمدن که در جبهه کوفیان دیده می شد، نتیجه ضعف عقیه یا قوت دنیاطلبی آنان بود.
البته بعضی هم جاهلانه و متعصبانه بر باورهای نادرست خود پای می فشارند و در آن راه، حتی کشته هم می شوند امام آنچه ارزشمند است، جهاد و مبارزه در راه عقاید حق و باورهای صحیح است و جمله معروف ان الحیاه عقیده و جهاد نیز در صورتی پذیرفتنی است که عقیده، حق و و صحیح باشد تا کمال زندگی هم جهاد در راه آن باشد.(226)
انتخاب
سرشت انسان همراه با نیروی انتخاب و اختیار است. در راه حق و باطل، خیر و شر نیز از سوی خداوند روشن شده است و گزینش راهی که به سعادت می انجامد یا به شقاوت، بر عهده انسان نهاده شده(227)
و این قدرت که امانت الهی است، مورد سوال نیز قرار خواهد گرفت. در واقع، شخصیت فردی و اجتماعی هرکس و سعادت و شقاوت او و بهشت و دوزخ وی، در گرو انتخابی است که در زندگی دارد و هر لحظه و هر روز، انسان در مسیر یک آزمون الهی است، تا راه های گوناگون کدام را برگزیند و از دعوت و ندای عقل و نفس و جاذبه دنیا و آخرت و کشش های خدایی یا نفسانی به کدام یک، به کدام یک، پاسخ مثبت دهد.
در مقابل دعوت انبیای الهی نیز، انسان ها از ایمان و کفر و تصدیق و تکذیب، یکی را بر می گزیدند و نوع گزینش بستگی به آن داشت که به دعوت عقل و منطق پاسخ دهند یا کششش نفسانیات را بر ندای عقل، حاکم سازند.
ابلیس، در برابر الهی، انتخاب بدی کرد و مطرود شد. مومنان و کافران نیز پیوسته در معرض آزمایش به گزینی و حسن انتخاب بودند.
از حلقه های طولانی انتخاب های تاریخی عبور می کنیم و به نهضت عاشورا می رسیم. همه صحنه های این قیام جاودانه، چه در جهبه حق و چه باطل، انتخاب بود، چه به سوی امام حسین (علیه السلام) و یارانش، چه از سوی عبیدالله بن زیاد و فرماندهان و سربازان. خود کوفیان نیز در معرض یک آزمایش بزرگ قرار گرفتند. انتخاب یاری حسین (علیه السلام) هر چند به شهادت بینجامد، یا انتخاب زیستن و عافیت و فرمانبرداری از حکومت جور، هرچند به کشتن سیدالشهدا (علیه السلام) بینجامد.
امام حسین (علیه السلام) می توانست بیعت با یزید را برگزیند و حادثه کربلا پیش نیاید، ولی شهادت را برگزید، آن هم با لب تشنه. در روایت امام رضا (علیه السلام) آمده است که فرشتگان الهی امام حسین (علیه السلام) در میان دنیا و آنچه در آن است و پیروزی بر دشمن و میان شهادت و پر کشیدن روحش به سوی ملکوت مخیر ساختند، حضرت، شهادت را انتخاب کرد.(228)
در راه کوفه، وقتی همراهان امام از وضعیت کوفه و سرانجام مبهم این سفر آگاه شدند، عده ای که از مدینه به همراه امام آمده بودند ماندند، دیگران پراکنده شده، از چپ و راست رفتند.(229)
در مکه، حاکم مکه می خواست از خلیفه برای امام حسین (علیه السلام) امان نامه بگیرد، حضرت نپذیرفت و فرمود: امان الهی بهترین امان است: و قد دعوت الی الامان و البر و الصله، فخیر الامان امان الله.(230)
در کربلا نیر برای حضرت عباس و برادرانش توسط شمر بن ذی الجوشن امان نامه آوردند، ولی آنان نپذیرفتند و ماندن در کنار امام و شهادت را برگزیدند و گفتند: لا حاجه لنا امانکم، امان الله خیر من امان ابن سمیه.(231)
زهیر بن قین، ابتدا از هواداران جناح عثمان بود و تمایلی به خط اهل بیت نداشت، ولی در راه کوفه، پس از دیدار با امام حسین (علیه السلام)، راه جدیدی انتخاب کرد و به امام پیوست و در رکاب او جنگید و شهید شد.
وقتی درباره این تغییر مسیر از او پرسیدند، گفت: من با دیدن حسین بن علی (علیه السلام) به یاد رسول خدا افتادم و موقعی که او نسبت به پیامبر داشت یادم آمد و دانستم که از سوی شما کوفیان با او چگونه رفتار خواهد شد. این بود که تصمیم گرفتم او را یاری کنم و در حزب و گروه او باشم.(232)
یاران امام در شب عاشورا، وقتی با پیشنهاد سالار شهیدان رو به رو شدند شدند که از آنان می خواست او را در گذشته و صحنه را ترک کنند، همه یکصدا ماندن با او را برگزیدند و آن شب هیچ کدام حاضر نشد برود.
انتخابگری حربن یزید در این میان جلوه خاصی دارد. او که تا صبح عاشورا در لشکر دشمن و یکی از فرماندهان مهم سپاه کوفه بود، خود را میان بهشت و جهنم مخیر دید، و بهشت را برگزید. این سخن اوست که: به خدا سوگند، خود را میان بهشت و دوزخ، مخیر، می بینم، به خدا قسم هرگز چیزی را بر بهشت نخواهم برگزید، هرچند قطعه قطعه و سوزانده شوم. آنگاه نهیبی بر اسب خویش زد و از کنار فرات و لشکرگاه امام حسین (علیه السلام) آمده و توبه و اعلام نصرت و یاری کرد، در رکاب حضرت جنگید و به شهادت رسید.(233)
این گونه بود که انتخاب او، چهره ای ماندگار و سعادتی پایدار برایش آفرید از شهدای والا قدر کربلا شد.
قرار گرفتن بر سر دو راهی های دشوار و انتخاب بهترین راه، نشانه کمال عقل و آینده نگری و سعادت خواهی انسان است. مگر عمر سعد، برای آمدن به کربلا و جنگیدن با امام حسین (علیه السلام) چنین آزمونی را تجربه نکرد و بدترین راه را برگزید؟ حتی یک شب مهلت برای اندیشیدن و تفکر در پذیرفتن ماموریت یا رد آن، نتوانست توفیق به گزینی را نصیبش کند و از ملک ری که شیفته آن بود و امتناع از کشتن امام، حکومت ری را برگزید و نتوانست از آن بگذرد، هر چند به قیمت گناه بزرگ کشتن سید الشهداء (علیه السلام).(234)
کسان دیگری هم بودند که در مسیر کربلا با امام حسین (علیه السلام) ملاقات کردند و حضرت آنان را به یاری خویش فرا خواند، ولی آنان به محاسبه عواقب این همراهی و به خاطر علاقه به حفظ جان نتوانستند نصرت امام را انتخاب کنند و توفیق بزرگی از آنان سلب شد، کسانی همچون عبیدالله بن حر جعفی، طرماح بن عدی، عبدالله مشرقی، مالک بن نضر و...
اما یاران شهید امام، هر کدام با صحنه انتخاب مواجه بودند و شهادت را برگزیدند. شهادت، خود نوعی گزینش آگاهانه مرگ در راه عقیده و ایمان است، مرگی است انتخابی نه تحمیلی.
شب عاشورا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: هرگز نخواهیم رفت، مگر آنکه نیزه هایمان را در سینه هایشان فرو کنیم. اگر سلاح نداشته باشم با سنگ می جنگم... به خدا سوگند اگر بدانم که کشته می شوم، سپس زنده می شوم، سوزانده می شوم، سپس زنده می شوم و هفتاد بار چنین می شوم، بازهم از تو دست نخواهم کشید!(235)
زهیر بن قین نیز گفت: به خدا سوگند، اگر دنیا برای ما پیوسته و ابدی هم باشد، ما ایستادن در کنار تو و شهادت همراه تو را بر ماندن در دنیا خواهیم برگزید.(236)
امام حسین (علیه السلام) خود را میان ذلت و شهادت، مخیر دید، شمشیر و شهادت را برگزید و فرمود: هیهات منا الذله.
در رجزهای حماسی خود در روز عاشورا نیز با سر دادن شعار الموت اولی من رکوب العار از مرگ و ننگ، مرگ را اولی دانست و از ننگ و نار، ننگ را برتر از سوختن ابدی در دوزخ قلمداد کرد.
عامل عمده این به گزینی و انتخاب احسن نیز آن است که انسان، سود و زیان را چگونه محاسبه کند و چه چیز را بداند و چه چیز را زیان به حساب آورد و ابدیت را در کجا و چه بشناسد؟
ارزش هر کس و هر ملت، در گرو انتخابی است که می کنند. البته امت های صبور و مقاوم، چون مسیر خود را آگاهانه و با ایمان انتخاب کرده اند، پای انتخاب خویش نیز ایستادگی می کنند و از شهادت ها و خسارت ها هم خم به ابرو نمی آورند. امام امت درباره شهدای کربلا می فرماید:
هر روز عاشورا سید الشهدا سلام الله علیه به شهادت نزدیک تر می شد، افروخته تر می شد و جوانان او مسابقه می کردند برای اینکه شهید بشوند، همه هم می دانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه می کردند آنها، برای اینکه آنها می فهمیدند کجا می روند، آنها می فهمیدند برای چه آمدند، آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدای را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ بکنیم.(237)
زندگی، صحنه آزمون
فلسفه آزمایش، روشن ساختن صدق و توانایی و جوهره ناب و قابلیت های نهفته در انسان ها است. ادعای ایمان و حق جویی در صحنه عمل و در بوته آزمایش است که حقانیت و صدق خود را نشان می دهد. از این رو، انسان های والا، پیوسته برای موفقیت در امتحان زندگی می کوشند.
آزمون نیز به وسیله سختی ها، شهادت ها، فقدان عزیزان، از کف رفتن مال و جان و بستگان یا گذشتن از عزیزترین چیزها انجام می گیرد.
قرآن کریم، هشدار می دهد که مردم گمان نکنند با گفتن اینکه ایمان آوردیم، رها می شوند، بلکه باید آزموده شوند، همچنین پیشینیان، تا راستگویان از دروغگویان باز شناخته شوند.(238)
میدان جهاد، یکی از بهترین صحنه های آزمون ایمان و اخلاص و صدق انسانهاست. کربلا نیز از شاخص ترین میدان های نبرد و حق و باطل بود که صادقان را به حضور و نثار جان می طلبید. بسیاری از آزمون کربلا مردود شدند. جمعی هم که به حیات ابدی و فوز عظیم دست یافتند، شهدای کربلا بودند که نقد جان را در بازار جانان به کف گرفته، با عروس شهادت هماغوش شدند.
امام خمینی (رحمه الله علیه) می فرماید:
کارنامه نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما، گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است که با مهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست. زندگی در دنیای امروز، زندگی در مدرسه اراده است و سعادت و شقاوت هر انسانی به اراده همان انسان رقم می خورد.(239)
یاران امام حسین (علیه السلام) که شب عاشورا خود را میان ماندن و رفتن مخیر دیدند، با انتخاب ماندن و جنگیدن و شهید شدن در رکاب امام حسین (علیه السلام)، بالاترین امتیاز را در این آزمون حیاتی به دست آوردند. امام نیز صدق و وفای آنان را ستود بی همتا بودن اصحاب خویش، همان شب شهادت داد. ولی آیا همه انسان ها در لحظه انتخاب، می توانند از آزمون روسفید و موفق بیرون آیند؟ شیرینی در انتخاب های عالی و موفقیت در این آزمون ها است.
ملت زنده و مرده
چه یک فرد، چه یک اجتماع، وقتی زنده است که حیات طیبه، داشته باشد و زندگی را تنها نفس کشیدن نداند. حیات طیبه جایی است که ایمان، عزت، آزادگی، شرافت، وفا و پاکی بر زندگی سایه افکند. به تعبیر امیر المومنین: الموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاه فی مرتکو قاهرین(240) زندگی ذلیلانه و مقهورانه، مرگ است و حیات، در مرگ با عزت و قدرت است.
امام حسین (علیه السلام) نیز مرگ در مبارزه با ستم و عدوان را سعادت می داند و زیستن در کنار ستمگران و نفس کشیدن ذلیلانه و با خواری را مایه ننگ و دلتنگی می شمارد:
لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برما.(241)
آنان که در زندگی، آزادی را بها می دهند و در راه اهداف خویش مبارزه می کنند و سلطه بیداد را نمی پذیرد، ملت زنده اند، اگرچه در این راه، کشته شوند. به همین دلیل، شهید، زنده جاوید است و با همین فلسفه، شهدای کربلا حیات جاودانه یافته اند، چون حیات را در مرگ و زندگی را در شهادت دیدند.
این سخن ماندگار امام حسین (علیه السلام) تفسیر روشن تری از مفهوم زندگی ارائه می دهد:
لیس الموت فی سیبل العز الا حیاه خالده(242)
مرگ در راه عزت، جز حیات جاوید نیست!
بی تفاوتی یک ملت نسبت به مفاسد و ستم ها، نشان مرگ آن جامعه است. همچنان که عصیه های یک عضو اگر قطع شود، نه درد را می فهمد و نه از ضربه ای که وارد می شود، حساسیتی از خود نشان می دهد و به دلیل بی حسی، حالتی شبیه بی روحی و مردگی پیدا می کند، جامعه ای هم که غیرت دینی و حمیت انسانی را از دست داده باشد و نسبت به خوبی و بد اوضاع، بی تفاوت باشد، مرده است.
عاشورائیان با جهاد و شهادت خویش نشان دادند که زنده اند. جامعه آن روز که مردمش با دیدن آن همه ستم و فساد، عکس العملی از خود نشان نمی دادند، جامعه مرده بود. عاشورا تزریق خون به پیکر جامعه بود و وارد کردن شوک و برانگیختن حساسیت های دینی و انسانی.
فریاد رسی
تکلیف، همواره بر اساس توانایی و دانایی است. هرکس که نداند یا نتواند، مسوولیتی هم ندارد. هر کس که آگاه تر و تواناتر باشد، تکلیفش سنگین تر است. مسلمانی که فریاد خواهی و استغاثه دیگری را بشنود و بتواند یاری کند، ولی اهمیت ندهد و به نصرت مظلوم و گرفتار نشتابد، مسلمان نیست، حدیث معروف من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم(243) شاهد این تکلیف است (آن کس که بشنود کسی مسلمانان را به یاری می طلبد و پاسخش ندهد، مسلمان نیست).
وقتی از سویی استغاثه بر تکلیفی که نسبت به مقابله با حکومت جور و احیای معالم دین داشت، با نصرت خواهی شیعیان کوفه مواجه بود و آن همه دعوت و اظهار اطاعت و پیروی. حجت بر امام تمام بود و پاسخ به این دعوتها لازم. آن در سخنی که به کوفیان داشت فرمود:
انی لم آتکم اتتنی کتبکم و قدمت علی رسلکم آن اقدم علینا فانه لیس لنا امام.(244)
من نزد شما نیامدم، مگر پس از آنکه نامه ها و فرستاده هایتان به من رسید که نوشته بودید: بیا، که ما امام و پیشوایی نداریم.
در نامه ای هم که به بزرگان کوفه نوشت، به همین استمدادشان استناد کرد و فرمود:
هانی و سعید، نامه هایتان را به من رساندند. همه آنچه را نوشته بودید دریافیتم. نوشته اید که ما امامی نداریم، نزد ما بشتاب، باشد که خداوند بر محور تو ما را بر هدایت و حق گرد آورد. اینک من پسر عمویم را نزد شما می فرستم... اگر نوشت که نظرتان مثل نامه هایتان است، نزدتان خواهم شتافت.(245)
شیعیان، گرفتار ظلم یزید بودند. امام را به فریادرسی خواندند. امام هم در پاسخ آنان راهی کوفه شد. خود امام، در مسیر راه خوش به کوفه در راه از اشخاص مختلف مدد خواست. بعضی ندایش را پاسخ داده به او پیوستند، مانند زهیر بن قین، برخی هم عذر و بهانه آوردند و اوضاع بحرانی کوفه را یادآور شدند. امام به آنان می فرمود: اگر یاری نمی کنید، لااقل از این منطقه دور شوید، چرا که هر که فریاد دادخواهی ما را بشنود ولی به یاری نیاید، گرفتار دوزخ خواهد شد: من سمع و اعیتنا او رای سوادنا فلم یجبنا و لم یغثنا کان حقا علی الله عز و جل آن یکبه علی منخریه فی النار.(246)
ندای هل من ناصر امام حسین (علیه السلام) نیز در روز عاشورا، خطاب به همه کسانی بود که یاری دفاع از حریم اهل بیت را داشتند. فریاد استغاثه آن حضرت که به هل من مغیث و هل من ذاب(247) بلند بود، از همه آیندگان، لبیک اجابت می طلبد.
شهید بزرگ عاشورا بر این نجات بخشی گرفتاران در حکومت جور، خود را فدا کرد، تا هم خود آنان را از ظلم برهاند، هم اندیشه هایشان را از حیرت و ضلالات نجات بخشد. همچنان که در زیارت اربعین آن حضرت می خوانیم:
و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله.(248)
(خدایا! امام حسین)، خون خود را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات بخشد.
امروز نیز مسلمانان و مستضعفان جهان، گرفتار سلطه های ستمگرند و برخی هم در راه نجات خویش، مبارزه می کنند و فریاد استغاثه آنان بلند است. رسالت اغاثه و پناه دادن و یاری رساندن، وظیفه عاشورائیان است که به مدد آنان بشتابند، حتی در جبهه های نبرد.
این یاری رساندن و جهاد برای رهایی مستضعفان، رهنمود قرآن کریم است، که می فرماید:
چرا در راه (نجات) مردان و زنان و کودکان مستضعفی جهاد نمی کنید که می گویند: پروردگار ما را این آبادی که حاکمیتش ستمگرند بیرون آور و از سوی خود، برای ما سرپرست و یاوری قرار بده.(249)
پیروزی و شکست
از اموری که در زندگی انسان ها نقش ایفا می کند، نوع دریافت و دیدگاه نسبت به مفاهیم پیروزی و شکست است. در یک مبارزه هدفدار، وقتی اهداف مبارزان تامین شود پیروزند، هر چند خودشان فتح نظامی به دست نیاورند. تحقق هدف ها هر چند در زمانی دیرتر یا حتی برای نسل آینده صورت پذیرد، برای مبارزان، پیروزی است. از سوی دیگر، در هر مقطع زمانی، تکلیفی که بر دوش انسان است اگر عملی شود، (عمل به وظیفه) نیز یک پیروزی است هر چند به شکست ظاهری پایان پذیرد.
امام حسین (علیه السلام) هدف جز اعتلای حق و بقای دین و نهی از منکر و مبارزه در راه عزت و کرامت انسانی نداشت. به این هدف نیز رسید، هر چند خود و یارانش در عاشورا به شهادت رسیدند. رسوا ساختن چهره تزویرگرانه امویان، شکستن جو رعب و وحشت در قیام سلطه جور، دمیدن روح احساس تعهد و مبارزه در راه حق، همه از اهداف حسینی در نهضت عاشورا بود و تنها همه تحقق یافت. پس امام حسین، چهره پیروز نبرد عاشورا است.
پس چنان نیست که پیروزی، تنها غلبه نظامی باشد. پیروزی خون بر شمشیر از همین نوع پیروزی های راستین است. روزی در مدینه، ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین (علیه السلام) سوال کرد که در ماجرای عاشورا چه کسی غالب و پیروز است؟ امام فرمود:
اذا دخل وقت الصلوه و اقم، تعرف من الغالب.(250)
چون وقت نماز فرا رسید، اذان و اقامه بگو، خواهی شناخت که پیروز کیست!
این همان پیروزی در قالب تحقق اهداف است، هر چند دیدگان ظاهر بین آن را پیروزی نبینند.
از منظر دیگر، آنان که زندگی را همراه با عقیده پاک و درست می گذارنند و در راه آن عقیده فداکاری هم نشان می دهند، اینان پیروزند و به تعبیر قرآن به احدی الحسنیین یکی از دو پیروزی می رسند، چه کشته شوند، چه غلبه یابند.(251)
در دید عاشورایی، شهیدان این راه پیروزند، چون شهادت، فوز اکبر و رستگاری عظیم است و بازماندگان از کاروان شهادت، حیات بی فتح دارند، چرا که از نصرت حق کوتاهی کرده اند و چه شکستی تلخ تر از این؟ سید الشهداء (علیه السلام) هنگام خروج از مدینه، قلم و کاغذی طلبید و جمله ای کوتاه که یک دنیا عظمت و پیام بلند در آن نهفته بود، نگاشت. نامه، پس از نام خدا خطاب به بنی هاشم، تنها همین جمله بود:
... فان من لحق بی منکم الستشهد و من تخلف لم یبلغ الفتح و السلام.(252)
هر که به من بپیوندد، به شهادت می رسد و هر کس هم تخلف کند و بازمانده، به فتح نمی رسد، و السلام!
زندگی های بی مرگ
با آن که شهید نیز جان می دهد و کشته می شود، از نوعی حیات برتر برخوردار و به تعبیر قرآن، زنده جاوید می شود و نزد خداوند، روزی می خورد: ... بل احیاء عند ربهم برزقون.(253) برای همه، جان دادن لحظه پایان زندگی محسوب می شود، امام برای شهدا، نه تنها لحظه پایان نیست، بلکه آغاز مرحله ای متعالی تر و برخوردار از رزق پروردگار است.
آنان که در راه خدا زندگی خود را فدا می کنند، به زندگی بی مرگ دست می یابند. به تعبیر امام خمینی قدس سره:
شهادت در راه خداوند، زندگی افتخارآمیز ابدی و چراغ هدایت برای ملتهاست.(254)
اگر انسان ها در دوران حیات مادی، منشاء اثر و حرکت و بیداری و ارشادند، مرگ شهیدان همین تاثیر را دارد و جان باختگان راه خدا، پس از شهادت نیز همچنان مشعل هدایت و راهگشای انسان ها و الهام بخش حرکت اند این نیز نوعی زندگی بی مرگ است که از عاشورا می توان الهام گرفت. باز به تعبیر حضرت امام درباره این زندگانی بی مرگ:
اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت، بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاخته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیده اند و بر بسیط ارض، ثمرات رشادت ها و ایثارهای خود را نظاره می کنند که از همت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قله عزت و شرافت، مشعلدار هدایت و نسل های تشنه است و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را بر پا کرده است.(255)
خداوند، بقای نام و یاد شهیدان را تضمین کرده است. ماندگاری راه و رسم شهدای کربلا نیز در همین مسیر است. فردای عاشورا که اسرای اهل بیت را از کربلا کوچ می دادند، زینب کبری کاروانیان را دلداری و مژده می داد که مردمی به دفن این اجساد مطهر خواهند شتافت و در کربلا نشانی بر افراشته خواهد شد و آثار قبر حسین (علیه السلام) با گذشت شب و روز هرگز محو و نابود نخواهد گشت و به رغم تلاش سخت سردمداران کفر و پیروان گمراهی برای محو آن، پیوسته آثار آن برجسته تر و والاتر خواهد شد.(256)
حضرت زینب، بار دیگر در شام و بارگاه یزید، به همین نکته اشاره فرمود و در سخنانی پر شور و افشاگرانه اش بعد از بر شمردن جنایت های سپاه یزید و دشمنان اهل بیت خطاب به آن طاغوت کرد و فرمود:
فکد کیدک و اسع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت و حینا....(257)
هر چه می توانی نقشه بکش و تلاش کن و بکوش، به خدا سوگند یاد ما محو شدنی نیست و وحی ما را هم نمی توانی از میان برداری!
شرافت شهادت
نحوه تلقی انسان ها از زندگی و مفهوم حیات، جهت دهنده عمل و موضع آنان است. در دید عاشورائیان در محدوده تولد تا مرگ خلاصه نمی شود، بلکه امتداد وجودی انسان به دامنه قیامت و ابدیت کشیده می شود. با این حساب، فرزانه کسی است که به سعادت آن دنیا بیندیشد و نعمت ابدی را به برخورداری موقت این دنیا ترجیح خدا، هر چند به کشته شدن در این راه باشد.
حبیب بن مظاهر یکی از صاحبان این دید و بصیرت است. وقتی در کربلا از امام حسین (علیه السلام) اجازه می گیرد که به میان قبیله خود (بنی اسد) برود و آنان را به نصرت امام فراخواند و امام اجازه می دهد، شبانه نزد آنان رفته و می گوید: من بهترین چیزی را که هر کس برای قوم خودش به ارمغان می برد، برای شما هدیه آورده ام، دعوتتان می کنم که پسر دختر پیامبرتان را برای کنید.... سپس ضمن ترسیم وضعیت کربلا و در محاصره بودن امام، به آنان می گوید: در راه نصرت او از من اطاعت کنید تا به شرافت دنیا و آخرت برسید. به خدا سوگند هر یک از شما در راه خدا در رکاب پسر پیامبر شهید شود، در درجات عالی همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. آنان هم تصمیم می گیرند که به یاری امام آیند، ولی با سپاه عمر سعد رو به رو شده، موفق به یاری امام نمی گردند.(258)
این دیدگاه حبیب، نسبت به حیات و شرافت و معنی بخشیدن به زندگی است.
قرآن کریم، از کسانی که با فداکاری، جان خود را در راه خدا فدا می کنند، به عنوان وفا کنندگان به پیمان و صادقان بر سر عهد الهی یاد می کند: من المومنین رجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه(259) این نیز شرافتی است که شهیدان از آن برخوردارند و آگاه دلان عمری برای دست یافتن به آن لحظه شماری می کنند. نمونه ای خواست که هر که می خواهد برود، سخن جملگی آنان این بود:
الحمد لله الذی اکرمنا بنصرک و شرفنا بالقتل معک، اولا ترضی آن نکون معک فی درجتک یابن رسول الله؟.(260)
خدایی را سپاس که کرامت یاری تو را به ما عطا کرد و ما را به وسیله کشته شدن در رکاب تو شرافت بخشید. ای پسر پیامبر! آیا نمی پسندی که ما نیز در درجه و رتبه تو باشیم؟
حربن یزید، نمونه دیگری از این بصیرت را در صبح عاشورا نشان داد. وقتی برایش قطعی شد که سپاه عمر سعد با حسین (علیه السلام) خواهند جنگید، خود را در بین بهشت و دوزخ دید. لذا بهشت را برگزید و تصمیم گرفت به امام بپیوندد، هر چند در این راه، جانش را بدهد.
شهادت طلبی
در شرایطی که انسان ها اغلب برای زنده ماندن بیشتر تلاش می کنند، کسانی هم هستند که درک متعالی تری از فلسفه حیات و کسب مقام والایی که شهیدان راه خدا دارند، حاضرند جان خود را فدا کنند و از شهادت در راه مکتب و دین خود استقبال کنند. به چنین روحیه ای که همراه با رهایی از تعلقات دنیوی است، شهادت طلبی گفته می شود. مرگ در راه خدا، معامله ای پرسود با آفریدگار است، یعنی جان فدا کردن و به بهشت جاوید رسیدن.
اسلام با مسلح کردن پیروان با این خویش به دیدگاه احدی الحسنیین، آنان را چنان بار می آورد که در میدان های جنگ نیز، چه بکشند و چه کشته شوند، پیروز باشند و به نیکویی دست یابد. اولیاء دین و پیروان خالص آنان این روحیه را داشتند، از این رو از بذل جان در راه اسلام مضایقه نمی کردند.
صحنه عاشورا، شهادت طلبی یاران با ایمان امام حسین (علیه السلام) در عمل تجلی یافت. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بود. وقتی امام می خواست از مکه حرکت کند، با خواندن خطبه ای که از زیبایی مرگ در راه خدا برای جوانمردان سخن می گفت، از افراد خواست هرکس شهادت طلب است و آمادگی بذل جان و خون دارد، همراه ما بیاید:
من کان باذلا فینا مهجته فلیر حل معنا.(261)
در میان راه، وقتی در پی دیدن خوابی و گفتن انا لله و انا الیه راجعون، در گفت و گویی که پسرش علی اکبر (علیه السلام) با پدر داشت، علی اکبر (علیه السلام) به او گفت: وقتی ما بر حقیم، پس چه باک از مرگ؟ اذا لا نبالی بالموت. این سخن علی اکبر (علیه السلام) نیز از تفکر شهادت طلبانه فرزند امام حکایت دارد.
تعبیر امام حسین (علیه السلام) از اینکه اگر ناچار، مرگ برای همگان حتمی است، پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد: فان تکن الابدان للموت انشات، فقتل امرء بالسیف فی الله افضل(262)
شاهد دیگری از این روحیه در امام است.
پس از برخورد با حر و ممانعت او از رفتن حضرت به کوفه، با استشهاد به شعری چنین اظهار کرد:
سامضی و ما بالموت عار علی الفتی - اذا مانوی خیرا و جاهد مسلما (263)
پیش می روم و مرگ، برای یک جوانمرد ننگ نیست، وقتی که انگیزه خیر داشته باشد و مسلمانانه جهاد کند.
در نقل دیگری آمده است که پس از اشاره به آن اشعار، ضمن آسان شمردن مرگ در راه عزت و احیای حق، فرمود: آیا مرا از مرگ می ترسانی؟ تیرت به خطا رفته و گمانت بیهوده است! شما بیش از این نیست که مرا بکشید؛ آفرین به مرگ در راه خدا ... مرحبا بالقتل فی سبیل الله(264) شعار جاودانه لا اری الموت الا سعاده(265) نیز کلام نورانی سید الشهداء (علیه السلام) است.
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان، نزد ملت های دیگر هم ارزشمند و ستودنی است و مردم آزاده چنین مرگی را تقدیس و تمجید می کنند و آن را برتر از زندگی مذلت بار و زیر بار ستم و همراه با ننگ و پستی می شمارند. حسین بن علی (علیه السلام) آگاهانه به استقبال این مرگ سرخ رفت. یارانش نیز مانند خود او شهادت طلب بودند. اگر در اظهارات یاران امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا دقت شود، این روحیه در گفتارشان موج می زند و هر یک برخاسته، عشق خود را به کشته شدن در راه خدا و در حمایت از فرزند پیامبر و مبارزه با ظالمان ابراز می کردند. با آنکه حضرت بیعت خویش را از آنان برداشت که هرکه می خواهد برود، امام سخنانشان چنین بود:
احمد لله الذی الکرمنا بنصرک و شرفنا بالقتل معک.(266)
سپاس خدایی را که یاری کردن تو ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.
حتی نوجوانی چون حضرت قاسم نیز مرگ را شیرین تر از عسل می دانست و از آن استقبال می کرد.
امام نیز آنان را همین گونه می شناخت. وقتی احساس کرد خواهرش زینب در شب عاشورا اندکی ناآرام است و در پایداری یاران تردید دارد، فرمود: به خدا سوگند آنان را آزموده و امتحان کرده ام، اینان شهادت طلبانی هستند که به مرگ انس گرفته اند، همان گونه که کودک، به سینه مادرش مانوس است.(267)
در همان شب، حضرت عباس (علیه السلام) در جمع بنی هاشم از آنان خواست تا نخستین کسانی باشند که به مبارزه می شتابد شما و پیشتازان شهادت باشند.
این، فرهنگ اهل بیت است. در یکی از نیایشهای امام حسین (علیه السلام) در همان روز عاشورا چنین می خوانیم:
اهلی و سیدی! وددت آن اقتل و احیی سبعین الف مره فی طاعتک و محبتک، سیما اذا کان فی قتلی نصره دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک...(268)
خدایا! دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار، در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تو نهفته باشد.
شهادت طلبان، تفسیر نوینی از مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است موت فی عز خیر من حیاه فی ذل(269) به راحتی حاضرند شرافت شهادت در راه حق را بر زندگی چند روزه واگذار اما در ننگ و بدنامی ترجیح دهند. آموزش حسین بن علی به آنان این بود که مرگ، تنها پلی است که شما را از سختی و تنگنای دنیا به وسعت آخرت و نعمت های ابدی در بهشت می رساند؛ فما الموت الا قنطره...(270) با چنین فرمود: خدا رحمتتان کند! برخیزید به سوی مرگی که چاره ای از آن نیست. قوموا رحمکم الله الی الموت الذی لابد منه(271) و این در واقع فراخوانی به سوی حیات بود، حیاتی جاودان در سایه مرگی سرخ.
عاشورا، فرهنگ شهادت طلبی را در پیرامون اهل بیت زنده ساخت. امامان نیز این رهنمود را با الهام از عاشورا به یاران و پیروان منتقل می کردند. زائران قبور شهدا و حرم حسینی نیز این عشق به شهادت و آرزوی کشته شدن در رکاب امام و در راه خدا بر زبان می آوردند. امروز نیز ما در زیارتنامه ها این جملات را اظهار می کنیم که:
کاش من نیز با شما شهیدان بودم و به رستگاری بزرگ می رسیدم.(272)
پیام شهادت طلبی عاشورا را، رزمندگان اسلام و شهیدان انقلاب اسلامی و جبهه های دفاع مقدس به خوبی دریافتند و از آن در مبارزه با ستم و تجاوز سود بردند. امام خمینی قدس سره بیش از همه در احیای این فرهنگ در جامعه انقلابی ما نقش داشت و جوانان را حسینی و عاشورایی برا آورد.
در سخنان و پیامهای حضرت امام، نمونه هایی از همان روح حسینی و عاشورایی را می بینیم، که مجموعه این سخنان، خود کتابی مبسوط می شود. ناگزیریم تنها چند جمله را مرور کنیم:
مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگی سیاه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ایم تا فردا فرزندانمان در مقابل کفر جهانی با سرافرازی بایستند.(273)
من خون و جان نا قابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده ساخته ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.(274)
خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت به ذریه طیبه آن بزرگواران و به پیروان خط آنان به ارث رسیده است.(275)
در این انگیزه است که همه اولیاء شهادت را در راه آن به آغوش می کشند و مرگ سرخ را احلی من العسل می دانند و جوانان در جبهه جرعه ای از آن نوشیده و به وجد آمده اند.(276)
دنیا خواب است و آخرت بیداری
هم دنیا در حقیقت، رویایی بیش نیست و عالم بیداری در آخرت است، هم اغلب انسان ها در دنیا خوابند و چون بمیرند، بیدار می شوند. معیار سعادت و خوشبختی در آخرت است که حیات واقعی آنجا است، نه در دنیا که به خواب شبیه تر است. امام حسین (علیه السلام)، تلخ و رستگاری یا شقاوت و تیره بختی را نسبت به آخرت حساب می کند: ان الدنیا حلوها و مرها حلم و الانتباه فی الاخره و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها.(277)
بر اساس این دیدگاه، آن که به وسعت آخرت دل ببندد، دنیا را تنگ و محدود می بیند و مرگ را پل عبور از تنگنای دنیا به گستره آخرت می شناسد و تلاش خویش را مصروف آن مرحله می سازد.
سید الشهدا (علیه السلام) نیز به اصحاب خویش، ضمن دستور به پایداری و صبر، یادآور می شد که مرگ، پل عبور آخرت است و پس از گذر از آن، به بهشت گسترده و نعمت های بی پایان می رسند: فما الموت الا قنطره تعبر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان الواسعه و النعیم الدائمه.(278)
آنان که آخرت را نشناسند یا نبینند، انتقال از دنیا به آخرت نیز برایشان دشوار است. اما اگر بصیرت و بینش باشد و انسان در همین دنیا، آخرت را مشاهده کند، این بینش شهودی، انتقال به آخرت را آسان می سازد و آخرت گرایی، بر دنیازدگی چیره می شود. نحوه شناخت از دنیا و آخرت و پیوند این دو، سهم عمده ای در نحوه عمل انسان دارد.
سیدالشهداء (علیه السلام) از کربلا، در نامه ای که به محمد حنیفیه و بنی هاشم می نویسد، چنین می فرماید:
... اما بعد فکان الدنیا لم تکن و کان الاخره لم تزل و السلام.(279)
گویا این گونه نسبت به دنیا و آخرت، و سریان دادن جلوه های آخرت حتی به دنیا، سبب می شود که آن حضرت دنیا را آن گونه ناپایدار و غیر قابل اعتماد ببیند که برای کوچیدن از آن، لحظه شماری کند.
منابع
225) تحف العقول، ص 245.
226) انتساب این جمله به امام حسین (علیه السلام) ماخذی ندارد. به گفته برخی، این جمله مرصی از شعر احمد شوقی است:
قف دون رایک فی الحیاه مجاهدا - آن الحیاه عقیده و جهاد
در این زمینه ر . ک: مقاله پژوهشی درباره شعار معروف ان الحیاه عقیده و جهاد در چشمه خورشید، دفتر اول، ص 51 (مجموعه مقالات کنگره امام خمینی (رحمه الله علیه) و فرهنگ عاشورا).
227) دهر، آیه 2، انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا.
228) موسوعه کلمات الامام حسین، ص 482.
229) وقعه الطف، ص 166.
230) وقعه اطف، ص 155.
231) همان، ص 190.
232) همان، ص 194.
233) بحارالانوار، ج 45، ص 11.
234) اترک ملک الری و الری منیتی - او اصبح ماثوما بقتل حسین... (الخصائص الحسینیه، ص 71).
235) بحارالانوار، ج 44، ص 393.
236) عنصر شجاعت، ج 1، ص 260.
237) صحیفه نور، ج 15، ص 55.
238) عنکبوت، آیه 1 و 2.
239) صحیفه نور، ج 21، ص 25.
240) نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 51.
241) مناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 68.
242) اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
243) بحار الانوار، ج 71، ص 339.
244) وقعه الطف، ص 169.
245) ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 39.
246) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 369.
247) حیاه الامام الحسین، ج 3، ص 274.
248) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
249) نساء، آیه 75.
250) امالی، شیخ طوسی، ص 66.
251) مضمون آیه 52 سوره توبه.
252) مناقب ابن شهر اشوب، ج 4، ص 76.
253) آل عمران، آیه 169.
254) صحیفه نور، ج 10، ص 110.
255) مقتل الحسین، مقرم، ص 399.
256) مقتل الحسین، مقرم، ص 399.
257) مقتل الحسین، مقرم، ص 464.
258) بحارالانوار، ج 44، ص 387.
259) احزاب، آیه 23.
260) کامل ابن اثیر، ج 2، ص 563.
261) بحارالانوار، ج 44، ص 366.
262) همان، ص 374.
263) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 358.
264) اعیان الشیعه، ج 1، ص 581.
265) مناقب، ابن شهر اشوب، ج 4، ص 68.
266) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 402.
267) همان، ص 407.
268) معالی السبطین، ج 2، ص 18.
269) مناقب، ج 4، ص 68.
270) معانی الاخبار، ص 288.
271) بحار الانوار، ج 45، ص 12.
272) التهذیب، ج 6، ص 65.
273) صحیفه نور، ج 14، ص 266.
274) همان، ج 20، ص 113.
275) صحیفه نور، ج 15، ص 154.
276) همان، ج 21، ص 198.
277) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 398.
278) نفس المهموم، ص 135.
279) بحار الانوار، ج 45، ص 87.
فهرست مطالب
پیام های زندگی حقیقی
- مفهوم زندگی
- عقیده و زندگی
- انتخاب
- زندگی، صحنه آزمون
- ملت زنده و مرده
- فریاد رسی
- پیروزی و شکست
- زندگی های بی مرگ
- شرافت شهادت
- شهادت طلبی
- دنیا خواب است و آخرت بیداری