پیام های عرفانی
گذشتن از پوسته دین و رسیدن به لب و لباب مکتب انبیا، در گرو معرفت والاتر و جان پاک تر و عشق برتر به هستی آفرین است.
در مکتب وحی، آنچه بیشترین و بالاترین جایگاه ارزشی را دارد، عشق به خدا است.
این محبت، از معرفت سرچشمه می گیرد و آن که خدا را شناخت، در او فانی می شود و محبت آن محبوب ازلی و ابدی، سلطان اقلیم وجودش می شود و اوست که فرمان می راند و عبد، عاشقانه و مشتاقانه اطاعت و امتثال می کند.
(فهرست این بخش)
بعد عرفانی دین، دلدادگی ویژه ای است که میان بنده و خالق پدید می آید و نتیجه آن، صبر، رضا، تسلیم، شوق، اخلاص، یقین، اطمینان نفس، قرب به حق، و این گونه جلوه های مقدس است. در سایه این تجلی الهی است که بنده، خود را نمی بیند و جز او را نمی شناسد و جز پسند او را نمی جوید.
عاشورا، به جز بعد حماسی و ظلم ستیزی و قیام اقامه عدل و قسط بعد عرفان دارد و متعالی ترین درس های عرفان ناب را می آموزد و جر در کربلا و صحنه های الهام گرفته از عاشورا کجا می توان تلفیق حماسه و عرفان را یافت؟
برخی از مولفان و مقتل نویسان هم که به حادثه عاشورا پرداخته اند، یا شاعرانی که عاشورا را به نظم کشیده اند (همچون عمان سامانی در گنجینه الاسرار) از بعد عرفانی به این حماسه نگریسته اند. پیام عرفانی عاشورا نیز، راه و رسم سلوک خداپسندانه و منطبق منشانه و دور بودن از صحنه حق و باطل و عمل به تکلیف اجتماعی است.
عشق به خدا
از والاترین و زلال ترین حلات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی، خدای متعال است. پیشوایان الهی این عشق را در بالاترین درجه اش داشتند. نحوه حیات و شهادتشان نیز گویای آن است.
صاحبان چنین عشق هایی، برای خود، تعینی نمی بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند. چنین عشقی فنای فی الله را هم در پی دارد و این فنا و جذبه، سبب می شود که جز ذات احدی و جز رضای خالق، چیزی را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد، بگذرد. گذشتن از همه چیز برای خدا یکی از جلوه های همین عشق عرفانی به خدا است. فدا کردن جسم برای تعالی جان، جلوه دیگر آن است.
اگر از آن حضرت، این شعر نقل شده است که:
ترکت الخلق طرا فی هوا کا - و ایتمت العیال لکی اراکا
در همین معنا است. مقام سلم و رضا نیز ثمره عشق و مجذوبیت نسبت به آن یگانه محبوب است. برافروخته تر شدن چهره امام حسین (علیه السلام) هر چه که به لحظه شهادت نزدیک می شد، نشانه دیگری از این عشق برین است. یاران آن حضرت نیز شوق دیدار خدا و جنت را در دل داشتند که آنگونه بی صبرانه چشم به راه عروس شهادت بودند.
یکی از شاعران بلند پایه، که به حادثه عاشورای حسینی از زاویه عرفانی و عشق به خدا نگاه کرده است، عمان سلمانی است. دیوان گنجینه الاسرار او با همین تحلیل به حماسه حسینی نظر دارد.
عمان، حسین بن علی (علیه السلام) را سرمست از شراب شوق و عشق الهی می بیند و پیاپی جام محبت و بلای بیشتری می خواهد. او را موجی برخاسته از دریا می داند که محو حقیقت خدا است و می خواهد به همان دریا بپیوندد و در این راه، از هرچه جز اوست دست می شوید و خود را قربانی می کند و در دیدار با علی اکبر که عازم میدان است، برای: تعیین والا هم غلبه می کند و حال که هیچ پرده ای از تعیین و سد راهی جز او باقی نمانده است، اجتهادی بیش از اندازه دارد کان یکی را نیز بردارد ز پیش و بی حجابی، با خدا رو به رو گردد امام در جدال عقل و عشق، سپاه عشق را غالب می سازد و در وداع آخرین با خواهرش زینب، وقتی با آن زن مرد آفرین روزگار مواجه می شود، از او می خواهد که حجاب وصل نشود:
همچو جان خود در آغوشش کشید - این سخن آهسته در گوشش کشید:
کای عنان گیر من، آیا زینبی؟ - یا که آن درد مندان شبی؟
پیش پای شوق، زنجیری مکن - راه عشق است این، عنانگیری مکن(280)
سراسر عاشورا و صحنه های رزم فرزندان و یاران، جلوه ای از این جذبه معنوی و عشق برین است و شهادت یاران و عزیزان، هر کدام هدیه ای به درگاه دوست است، تا رضای او تامین شود و به بزم قرب، بار دهد.
این مشرب عرفانی و عشق به خدا در جبهه های دفاع مقدس در ایران نیز تجلی داشت و رزمندگان عارف و صاحبدل، ره صد ساله را یک شبه می رفتند و به تعبیر حضرت امام خمینی (قدس سره) که شهادت را در ذائقه اولیای الهی شیرین تر از عسل می دانست و معتقد بود که از این شراب طهور معرفت و عشق، جوانان در جبهه ها جرعه ای از آن را نوشیده و به وجد آمده اند(281) و شهدا را سبکبالان عاشق شهادت می دانست که بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاخته اند و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع، به شهود و حضور رسیده اند.(282)
و در مورد توصیف ناپذیری جذبه های روحانی بسیجیان عاشق شهادت با قلم و بیان می فرمود:
لکن آن بعد الهی عرفانی و آن جلوه معنوی ربانی که جان ها را به سوی خود پرواز می دهد و آن قلب های ذوب شده در تجلیات الهی را با چه قلم و چه هنر و بیانی می توان ترسیم کرد؟(283)
بلا و ابتلا
بلا، رنج و سختی و گرفتاری هایی است که در زندگی و در راه عقیده برای انسان پیش می آید. ابتلا شدن به این محبت ها و رنج ها است و ثمره آن نوعی آزمایش خلوص و پاک شدن از نیت های ناسالم و انگیزه های غیر الهی است.
غیر خدا درد و رنج و گرفتاری، که باید از آن به خدا پناه برد و از خدا عافیت طلبد، و غیر از معانی آزمون و امتحان، که برای تشخیص میزان اطلاعات و تبعیت و ایمان افراد است، مفهوم عمیق تر و عرفانی تری هم دارد و آن عبارت است از دوست داشتن رنج و سختی در راه رضای دوست و تحمل عاشقانه محبت های و شداید، برای دست یافتن به قرب الهی.
این گونه بلا، از سوی خداوند، لطفی به بندگانش محسوب می شود و تحمل آن نشانه عشق و صدق ایمان عبد نسبت به خدا است و به مفهوم رضا و تسلیم از بعد عرفانی نزدیک است.
اگر با دیگرانش بود میلی - چرا جام مرا بشکست لیلی
در روایات بسیاری، بلا برای دوستان خدا مطرح شده است و از این دید، هر که به خدا نزدیک تر باشد، محبت و بلای بیشتری هم خواهد چشید:
هر که در این بزم مقرب تر است - جام بلا بیشتری می دهند
برای بری که کم ظرفیت و ناخالص اند، بلا و گرفتاری در راه ایمان، آفت است و آنان را از راه حق بیرون می برد. اینان کسانی اند که حتی دینداری شان با انگیزه های دنیایی و مادی است. امام حسین (علیه السلام) در اشاره به چنین کسانی می فرماید:
الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحیطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون(284)
مردم بنده دنیایند و دین بر زبانشان می چرخد و تا وقتی زندگی هاشان بر محور دین برگردد، در پی آنند، اما وقتی به وسیله بلا آزموده شوند، دینداران اندک می شوند.
اما عارفانی با ایمان، نه تنها از بلا نمی گریزند، بلکه آن را نشانه لطف الهی و سبب پاکی روح و جان و تصفیه عمل ها می دانند و به خاطر فضیلت و پاداش آن، به استقبال می روند.(285) امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
ان الله اذا عبدا غته بالبلاء.(286)
خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را غرق در بلا می کند.
در احادیث، اینگونه بلاها، هدیه ای از سوی خدا یا ارتقاء درجه نزد پروردگار محسوب شده و شدت ابتلا به تناسب قوت ایمان بیان شده است و از این رو است خدای متعال، حضرت علی (علیه السلام) را به بلاها و رنج هایی ویژه مبتلا ساخت که هیچ یک از اولیای خودش را به آن مبتلا نکرده بود.(287) و صبر بر بلا اجر شهید دارد.(288)
از این دیدگاه است که سید الشهداء (علیه السلام) در روز عاشورا در مناجاتی که در آخرین لحظات حیات با خدا دارد، پروردگار را هم به نعمت های سرشارش می ستاید، هم به بلای نیکویش: سابغ النعمه حسن البلاء(289)
همچنین روز عاشورا، هنگام آخرین وداع با اهل بیت خویش، ضمن آنکه آنان را آماده تحمل بلا و رنج می سازد (استعدوا للبلاء)، فرجام خوشی برایشان بازگو می کند و می فرماید: خداوند، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب می کند، ولی به شما در مقابل این بلا و به عوض آن، انواع نعمت ها و کرامت ها می بخشد؛ پس شکوه نکنید و چیزی بر زبان نیاورید که ارزش شما را بکاهد و یعوضکم عن هذه البلیه انواع النعم و الکرامه فلاتشکوا و لاتقولوا بالسنتکم ما ینقص قدرکم.(290)
صاحبان همت های بلند و عشق های پاک به مبدا و معاد، از بلای الهی باروی خوش استقبال می کنند و این گرفتاری را به حساب خدا می گذارد و از او انتظار پاداش دارند.
یاد خدا
ذکر و یاد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امری پسندیده و مورد تاکید اسلام است. در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است.
اذکروا الله ذکرا کثیرا.(291)
یاد، که یک مرتبه عرفانی است، آن است که انسان پیوسته خدا را در یاد داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین حالات هم او را از یاد نبرد و در شرایط و مصیبت ها و برخورداری ها و نعمت ها، ربوبیت و ولایت الهی را فراموش نکند. زنده بودن چراغ یاد خدا در دل، هم سبب پیشگیری از گناه می شود، هم مقاومت انسان را در سختی ها و گرفتاری ها می افزاید و هم انسان به سر سمتی و غرور نمی افتند و هم زمینه ساز ارتقاء روحی و تصفیه از رذایل و خالی شدن خانه دل از اغیار است.
ذکر، هم مرحله قلبی دارد، هم مرتبه زبانی. ذکر کامل آن است که هم زبان انسان به نام و صفات خدا گویا باشد و حمد و تسبیح بگوید و نام آن محبوب برین را پیوسته بر زبان آورد، هم همراه ذکر لسانی، قلبش متوجه ذات خداوند باشد و او را از یاد نبرد و خدا را تکیه گاه و پناه گاه و نیروبخش ذات و بینا و شنوای کارها و حرفهایش بداند.
این که نماز در قرآن به عنوان ذکر خدا مطرح است، چون هم مشتمل بر حمد و شکر و تسبیح الهی است، هم در بردارنده توجه قلبی به معبود.
عاشورا، مظهری روشن از یاد خدا است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین (علیه السلام) و یاران او دیده می شود. این خصلت دست پروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالی از یاد نمی برند.
سید الشهداء (علیه السلام) در بحرانی ترین حالات و پیشامدها، با یاد خدا آرامش می یابد و این اطمینان قلبی را به یاران و خانواده اش نیز منتقل می کند. خطبه هایش با نام و یاد خدا است، داغ شهیدان و شهادت بستگان، زمینه ذکر خدا می شود. به نمونه هایی از سیره او در عرصه کربلا توجه کنید:
وقتی برای اصحابش خطبه می خواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:
اثنی علی الله احس الثناء و احمده علی السراء و الضراء.(292)
خدا را به نیکوترین ستایش، می ستایم و او را در حالت سرور و غم و راحتی سپاس می گویم.
در صبح عاشورا، وقتی سپاه دشمن به سوی او می آید، می فرماید:
اللهم انت ثقنی فی کل کرب.(293)
خدایا در هر گرفتاری، تو تکیه گاه منی.
امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند.
امام در روز عاشورا، در اوج سختی های توان ساز و مدهوش ساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاه پرمهر خدای خود می دید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان می راند و قطره وجودش را به دریای الهی متصل می ساخت. این که گفته اند روز عاشورا امام حسین (علیه السلام) پیوسته و مداوم، خدا را یاد می کرد و زیاد می گفت: لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.(294)، شاهد این ارتباط قلبی و دوستدار با دوست است. حتی برای تحمل پذیر کردن سخت ترین مصیبت ها هم، از اهرم ذکر خدا بهره می گرفت. وقتی کودک شیر خوارش را روی دستانش به تیر زدند و شهید کردند، فرمود: آن چه تحمل این مصیبت و درد را آسان و هموار می سازد، این است که جلوی چشم خداوند است و او می بیند و شاهد است هون علی من نزل بی انه بعین الله.(295)
مناجات های عاشقانه امام حسین (علیه السلام) با معبودش در آخرین لحظات حیات نیز، تداوم همین حالات روحانی و عرفانی را می رساند. به تعبیرهای مختلف، نجواهای گوناگونی از این حضرت در واپسین دم نقل کرده اند، ولی قدر مشترک آنها این است که وقتی از زنده ماندن مایوس شد و یارانش همه به شهادت رسیدند و خود در قتلگاه بر زمین افتاد، خدا را می ستود و یاد می کرد و مراتب تسلیم و رضای خویش را ابراز می نمود و خدا را به عظمت یاد می کرد اللهم متعالی المکان، عظیم الجبروت....(296)
آمیختن حماسه و عرفان و جهاد و یاد خدا، از درس های عاشورا است.
دست پروردگان امام عاشورا نیز چنین بودند. یک نمونه، مسلم بن عقیل بود. دستگیر شد و او را برای کشتن به بالای دارالاماره می بردند، زبانش به ذکر حق گویا بود و دلش به یاد معبود، و می گفت: الحمد لله علی کل حال و پیوسته الله اکبر می گفت و از خدا مغفرت می طلبید و بر فرشتگان و فرستادگان الهی، صلوات و درود می فرستاد.(297)
پیش از او نیز وقتی هانی را به جرم پناه دادن به مسلم و همکاری با او بر شد خلیفه دستگیر کردند، پیش از شهادت، باز یاد خدا در زبان و دلش بود و می گفت:
بازگشت به سوی خداست، پروردگارا به سوی رحمت و رضوان تو پر می گشایم!.(298)
استرجاع، یکی از شاخصه های ذکر است، یعنی در برخورد با حوادث تلخ و مصائب، انسان خود را از خدا و برای خدا و به سوی خدا بداند و با گفتن انا لله و انا الیه راجعون، و این خط سیر از اویی و به سروی اویی را اعلام دارد. به تعبیر قرآن، این از اوصاف صابران است که در مواجهه با مصیبت و حادثه ناگوار، چنین می گویند.(299)
سیدالشهدا (علیه السلام) در مسیر کربلا، وقتی خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را در کوفه شنید، چنین گفت: انا لله و انا الیه راجعون، رحمه الله علیهما.(300) جز این بار، بارهای دیگر هم آن حضرت در طول راه استرجاع نمود.
از سوی دیگر غفلت از یاد پروردگار و خدا فراموشی عامل مهمی در کشیده شدن به گناهان و مفاسد و ظلم است. امام حسین (علیه السلام) درباره سپاه کوفه به کشتن او کمر بسته بودند، روی این نکته تاکید فرموده که شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است: لقد استحوذ علیکم الشیطان فانساکم ذکرالله العظیم.(301) و این اقتباس از قرآن کریم است که خداوند، از ویژگی های حزب شیطان، خدا فراموشی را بر می شمارد که زمینه سپردن زمام طاعت به دست شیطان می شود.(302)
این گونه است که یاد خدا، هم سازنده اخلاق و تعالی بخش روح و جان است، هم سدی در برابر رخنه شیطان به قلعه دل و سلطه هوای نفس براراده و نیت و عمل انسان.
فدا شدن در راه خدا
برای انسان های موحد، چیزی بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضای معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند.
آمادگی برای فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبت خدا است. خدا مشتری جان ها و مال هاست و در برابر آن بهشت می دهد.(303) اولیای خدا در برابر پروردگار، برای خود هیچ شانی قائل نیستند و اگر دین الهی نیازمند مال و جان و حتی آبروی آنان باشد، از نثار آن مضایقه ای ندارند.
عزت و عظمت و ارزش دین، تاحدی است که برای بقای آن، عزیزترین انسان های پاک و حجت های الهی فدا می شوند و این فدا شدن را ادای حق الهی می شمارند.
دین خدا عزیزتر است از وجود ما - این دست و پا و چشم و سر و جان فدای دوست
در دوره ای که دین خدا در معرض زوال بود جهالت و غفلت مردم زمینه این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین (علیه السلام) حاضر شد برای بیداری و آگاهی مردم قربانی شود. در زیارت اربعین می خوانیم:
و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله.(304)
او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانی و سرگشتگی گمراهی نجات دهد.
در زیارتنامه مسلم بن عقیل و هانی بن عروه هم(305) از این دو شهید بزرگوار نهضت امام حسین (علیه السلام)، به عنوان کسانی که جان خویش را در راه یاری حجت خدا و فرزند حجت خدا و در راه خدا و رضای او فدا کردند، یاد شده است. یاران دیگر امام نیز همه خود را فدای دین و قربانی راه خدا و احیای اسلام کردند و از زندگی دنیوی به خاطر حق، گذشتند و جاوید شدند.
حفظ دین خدا قربانی می خواهد. حسین بن علی (علیه السلام) و یاران و فرزندانش اهل بیت در این راه بودند. حضرت زینب (علیها السلام) پس از حضور بر بالین سیدالشهداء و در کنار جسد قطعه قطعه او چنین گفت: اللهم تقبل منا هذا القربان،(306) خدایا این قربانی را از بپذیر. در تعابیر دیگری هم از آن حضرت به عنوان ذبح یاد کرده اند، چرا که او اسماعیلی بود که در منای حق شهید شد و حیات دین را تضمین کرد.
برای ملت ها هم قربانی دادن، رمز عزت و پیروزی است.
پیام عاشورا این است: ملتی که در راه آزادی گام برداشته و برمی دارد، باید قربانیان بسیاری تقدیم آستان حریت کند و اگر جامعه ای حاضر به فدا کردن عزیزانش در راه عزیزترانش (آرمان و مکتب و آزادی و استقلال) نباشد، هرگز از ذلت به عزت نمی رسد. از عظمت قربانی، در راه آن فدا شده است. سید الشهدا (علیه السلام) و شهدای کربلا در راه دین و حق فدا شدند، پس عظمت دین خدا از آن آشکار می شود. امام خمینی رحمه الله علیه درباره نقش فداکاری امام حسین (علیه السلام) برای احیای دین خدا می فرماید:
سید الشهدا (علیه السلام)، نهضت عاشورا را بر پا نمود و فداکاری و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی امیه را محکوم و پایه های آن را فرو ریخت.(307)
اسلام، همچون عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فدای اسلام کردند....(308)
امام حسین (علیه السلام) خود و تمام فرزندان خودش را فدا کرد و پس از شهادت او اسلام قوی تر شد.(309)
تعابیر امام امت درباره فدا شدن و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت، مکتب او نیست...(310)
خود امام نیز این شهادت طلبی و آمادگی برای فدا شدن بهر دین را از کربلا آموخته بود و می فرمود:
من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فرضیه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم.(311)
من امیدوارم به فوز احدی الحسنیین نائل شوم، یا پیشرفت مقصود و اقامه عدل و حق، یا شهادت در راه آنکه حق است.(312)
رضا و تسلیم
از مراحل بلای عرفان و توحید، رضا است. رضا هم نشان دهنده اوج محبت و دلدادگی به خداوند است و هم نشانه اخلاص کمال و نداشتن هیچ انگیزه ای جز پسند و خواست مولی.
اهل بیت (علیه السلام) در مقابل خواست خدا و تقدیر او کاملا راضی بودند و این را برای خود، کمال می دانستند و با پشتوانه رضا، هر مشکل و بلا و مصیبتی را صبورانه و عاشقانه تحمل می کردند. در مسائل اجتماعی نیز هرگز پسند و رضایت مردم را بر رضای الهی ترجیح نمی دادند و آنچه تکلیف بود عمل می کردند، مهم رضای الهی بود، هر چند به خشم مردم می انجامید.
این نکته در تعالیم قرآن و احادیث بسیار مطرح است. امام حسین (علیه السلام) که برای رضای الهی قدم در این راه گذاشته بود، روحیه کوفیان را چنین ترسیم می کرد که آنان خواسته های دل خویش را بر رضای الهی ترجیح داده اند: لا افلح قوم آثروا مرضاه انفسهم علی مرضاه الخالق.(313) امام سجاد (علیه السلام) نیر در انتقاد از خطیبی که در کاخ یزید و پیش اسرای اهل بیت، از یزید ستایش می کرد و از دودمان علی (علیه السلام) به زشتی یاد می کرد، بر سر او فریاد کشید که:
وای بر تو، رضای مردم را به قیمت خشم خدا خریده ای!
اشتریت مرضاه الخلوق بسخط الخالق.(314)
اما آنچه که در این بحث و بخش مورد نظر است، همان بعد متعالی عرفانی رضا است که ملاک عمل موحدان راستین است و عاشورا جلوه ای از این فضیلت به شمار می رود.
یکی درد و یکی درمان پسندد - یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران - پسندم آنچه را جانان پسند
نمونه های دیگری از مقام رضا را در کربلا با هم مرور می کنیم:
در مسیر راه کوفه، ابا عبدالله (علیه السلام) پس از برخورد با فرزدق و آگاهی از اوضاع کوفه، فرمود:
همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضای الهی بر چیزی نازل شود که دوست داریم و می پسندیم، خدا را بر نعمتهایش سپاس می گوییم و اگر قضای الهی میان ما و امیدمان فاصله انداخت، بازهم از کسی که نیش حق و شیوه اش تقوا باشد دور نیست (که آن را بپسندد).(315)
شعار رضا الله رضانا اهل بیت از کلمات نورانی امام و خاندان او در این سفر بود. این کلام را هم هنگام خروج از مکه به سمت کربلا در ضمن خطبه ای بیان فرمود،(316) هم واپسین کلماتی بود که در قتلگاه از حنجر خونین آن امام شنیده شد که: الهی رضی بقضائک. خواهر خویش را نیز به تسلیم و رضا دعوت می کرد ارضی بقضاء الله تا پس از شهادتش بی تابی و نارضایی از خود نشان ندهد. وقتی هم که می خواست از مدینه خارج شود، هنگام وداع با قبر رسول خدا از خداوند طلب کرد که آنچه که رضای تو است، برایم انتخاب کن: اسئلک... ما اخترت من امری هذا ما هو لک رضی.(317)
این روحیه معنوی در سایر عاشوراییان هم بود. حضرت مسلم بن عقیل در کوفه وقتی گرفتار شد، باز دم از رضای الهی می زد و به داوری خدا راضی بود و در هر حال، خدا را حمد می گفت.(318)
سیدالشهدا (علیه السلام) وقتی به کربلا می رفت، به سرانجام و سرنوشت ماجرا راضی بود، هرچه را که خدا مقدر کرده باشد برای خود خیر می دید و می فرمود:
چه کشته شویم، چه پیروز گردم، آنچه را خدا بر ایمان مقدر کرده باشد، آن را خیر می بینیم.(319)رضای عبد از خدا و رضای خدا از عبد، اوج این کمال است؛ پسند دو جانبه و رضای از هر دو سو. در متون زیارتنامه هم به این مقام و مرتبه شهدای کربلا اشاره و ارج نهاده شده است.
در زیارتنامه حضرت مسلم است: شهادت می دهم که تو اقامه نماز و زکات کردی و جهاد کرده و به شهادت رسیدی در حالی که خداوندت از تو راضی بود لقیت الله عز و جل و هو عنک راض.(320) در زیارتنامه هانی می خوانیم که جان خویش را در راه رضای الهی فدا کردی بذلت نفسک فی ذات الله و مرضاته.(321) در همین متن، به رضایت خدا از او هم اشاره شده است.
اینکه یک انسان به مقامی برسد که خشم و رضای او خشم و رضای خدا باشد، مقام والاتری است. سیدالشهدا (علیه السلام)، با این وضف در زیارت مطرح شده است:
یا من رضاه من رضی الرحمان و سخطه من سخط الرحمان.(322)
خاندان او نیز چنین بودند و پیشامدهای ناگوار کربلا به به حساب خدا گذاشته به امید اجر او، آنها را تحمل می کردند و همه را زیبا می دیدند. این کلام حضرت زینب است که وقتی در مجلس ابن زیاد در کوفه، والی مغرور با طعنه خطاب به آن بانوی قهرمان گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟ زینب کبری (علیها السلام) پاسخ داد: جز زیبا چیزی ندیدم: ما رایت الا جمیلا(323) و این سخن به شدت والی کوفه را عصبانی ساخت.
کار برای رضای خدا و داشتن به شدت والی کوفه را عصبانی است که هم وجدان انسان ها را همواره آرام و خرسند می سازد، هم امید آفرین و حرکت را است و هم ایجاد انگیزه قوی می کند. ملت ایران در سال های انقلاب و جنگ، به خاطر رضای الهی به میدان رفتند و از شهادت ها استقبال کردند. بستگان و خانواده های شهدا و جانبازان هم با روحیه رضامندی، تحمل مشکلات کردند. امام خمینی (قدس سره) فرمود:
کسی که دنبال حق می رود و برای رضای خدا کار می کند، نباید به فکر این باشد که به او چه گفته اند، یا چه می گویند، باید خدا را در نظر بگیرد و برای خدا کار کند، هر کس هر چی می خواهد بگوید.(324)
در زمینه افزایش قدرت روحی برای تحمل سختی ها و شهادت ها هم فرمود:
ملتی که برای رضای حق تعالی انقلاب کرد و برای ارزش های معنوی و انسانی به پاخاسته است، چه باک دارد از شهادت عزیزان و آسیب دیدن نور چشمان و تحمل سختیها؟(325)
فوز
کسی که تلاشهایش انسان در زندگی او را به هدف خلقت برساند، فائز و رستگار است. فوز در فرهنگ دنی آن است که انسان با بهره گیری از نعمت های خدا و عمر خویش بتواند سعادت جاودانه را که کامیابی آخرت و بهشت است به دست آورد. فوز عظیم و رستگاری کامل، رسیدن به کامروایی اخروی است. به تعبیر حضرت علی (علیه السلام):
الاخره فوز السعداء.(326) خود آن خود وقتی در سپیده دم نوزدهم رمضان ضربت خورد، فرمود: فزت و رب الکعبه، چرا که برای اولیای الهی، شهادت برترین رستگاری و کامیابی است.
امام حسین (علیه السلام) در حرکت عاشورایی خویش، فوز و سعادت ابدی خود و یارانش را می دید، از این رو مشتاقانه به سوی این هدف می شتافت. در راه کوفه، وقتی طرماح با آن حضرت ملاقات و ایشان را از رفتن به کوفه پر آشوب منع کرد، امام فرمود:
ما با آنان قول و قراری داریم که دوست ندارم خلف وعده کنم. اگر خداوند شر و فتنه را از ما دفع کرد، که لطف دیرینه اوست و اگر هم آن پیش آید که گریزی از آن نیست، آن هم فوز و شهادت است:
... و آن یکن ما لابد منه ففوز و شهاده آن شاء الله.(327)
در سخن دیگری که از آن حضرت نقل شده است، در شب عاشورا خطاب به همراهان گوشه هایی از فرهنگ حیات و فلسفه مرگ و زندگی و سعادت اخروی را بیان فرمود، سپس افزود:
بدانید که تلخ و شیرین دنیا و هم اش خواب و خیال است، بیداری و هشیاری در آخرت است. فائز و رستگار کسی است که در آخرت به سعادت برسد و بدبخت کسی است که به شقاوت آخرت گرفتار آید: ... و الفائز من فاز فیها و الشقی من شقی فیها.(328)
سخن معروف امام حسین (علیه السلام): فانی لا اری الموت الا سعاده(329) نیز گویای بینش امام در مورد مفهوم و ماهیت سعادت و رستگاری است که امام آن را در سایه شهادت در راه خدا می داند.
این باور و حقیقت، به اهل شوق به آخرت و بهشت می بخشد و وابستگی هاشان را به دنیا می کاهد و سبکبال و شهادت طلب می شوند و به راحتی جان فدای مکتب و قرآن و ولی خدا می کنند و شایسته ترین چهره هایی که عنوان فائزین را به خود اختصاص داده اند شهدای کربلایند. امام حسین (علیه السلام) وقتی به بالین حر رسید، ضمن ستایش هایی که از او کرد، اشعاری در ستایش از ایثار و مواسات و صبر او خواند، از جمله این بیت که:
لقد فازوا الذی نصروا حسینا - و فازوا بالهدایه و الصلاح (330)
آنان که حسین را یاری کردند، رستگار شدند و به هدایت و صلاح، راه یافتند.
در زیارتنامه های شهدای کربلا و اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، به این تعبیر بسیار بر می خوریم که آنان را کامیاب و اهل فوز می شماریم و نیز آرزوی اینکه کاش ما هم در کربلا در رکاب آنان بودیم و می جنگیدیم و با شهادت، به فوز ابدی می رسیدیم. از جمله به این چند نمونه دقت شود:
خدایا شهادت می دهم که حسین بن علی به کرامت تو نائل و فائز شده است، او را با شهادت، گرامی داشته ای و به او سعادت بخشیده ای.(331)
و خطاب به شهدای کربلا می گوییم:
فزتم و الله فوزا عظیما، یالیتنی کنت معکم فافوز فوزا عظیم
اشهد انکم الشهداء و السعداء و انکم الفائزون فی درجات العالی.(332)
زائر شهدای کربلا که آن به خون خفتگان را شهید و سعید و فائز می شمارد، این بینش را به زندگی خود هم سرایت می دهد و دیدگاهش نسبت به سعادت، فراتر از کامیابی های دنیوی می شود. این برداشت عمیق تر از زندگی و اندیشیدن به فوز، درسی است که عاشورا به همه می دهد: رستگاری، در سایه جهاد و شهادت و جان دادن در راه مکتب و ولایت.
اخلاص
گوهر کمیاب و گرانبهای اخلاص، پیام دیگری از عاشورا است.
اخلاص در نیت، اخلاص در عمل و مشارکت در نهضت امام حسین (علیه السلام)، اخلاص در جنگیدن در صحنه کربلا، اخلاص در محبت و دوستی و رفتن، به زیارت شهدای کربلا، اخلاص در عزاداری، گریستن، مداحی کردن، مجلس گرفتن... همه از جلوه های قابل بحث است.
آنچه مهم ترین عامل ماندگاری نهضت عاشورا در طول قرون و اعصار است، جوهره اخلاص در نهضت عاشوراست. خداوند، وعده فرموده که عمل مخلصان و تلاش مخلصانه را تباه نکند و اجر دنیوی و اخروی آنان را کامل عطا کند.
صحنه های جهاد و کشتن و کشته شدن در تاریخ بشری و تاریخ اسلام فراوان است، اما آنچه برخی از این صحنه ها را جاودانه کرده، اخلاص و رنگ الهی و خدایی داشتن است؛ صبغه الله. این رنگ بی زوال، در حماسه عاشورا دیدنی تر می شود.
امام حسین (علیه السلام) در ضمن خطابه ای مفصل که پیش از خروج از مدینه ایراد نمود، هرگونه شائبه دنیاطلبی و ریاست خواهی و جنگ قدرت را رد کرده، انگیزه اخلاص اصلاح دینی و اجتماعی را مطرح ساخت:
خدایا! تو می دانی که آنچه از ما بود، هرگز نزاع بر سر قدرت و دنبال کلای دنیا رفتن نبود، بلکه می خواهیم معالم دین و نشانه های مکتب را نشان دهیم و با ایجاد اصلاح در جامعه، مظلومان ایمن شوند و فرائض و سنن تو اجرا شود...(333)
نظیر این سخن را در سخن دیگری هم فرمود که:
من هرگز به عنوان شورش، خوشگذرانی، سرمستی، فساد انگیزی یا ستم برنخاستم، بلکه برای طلب اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر قیام کردم...(334)
این در وصیتنامه ای بود که قبل از خروج از مدینه، برای برادرش محمد حنفیه نوشت، تا انگیزه های دنیا طلبانه را از حرکت انقلابی خویش، نفی کند.
چون انگیزه اخلاص، حرکت آفرین عاشورا بود هیچ عاملی نتوانست امام حسین (علیه السلام) و یارانش را از ادامه راه تا رسیدن به شهادت باز دارد.
در این حرکت خالصانه، ناخالصان چه از اول و چه در مسیر راه کربلا، تصفیه شدند تا حاظران در عاشورا، همه یکدست و خالص باشند.
مخلصین در نیت و محبت، از مدینه همراه حضرت بیرون آمدند.
مخلصان دیگری هم در مکه، در طول راه و حتی در کربلا به او پیوستند. اما آنان که انگیزه های غیر الهی داشتند، یا از آغاز حرکت، او را همراهی نکردند، یا از میان راه برگشتند، یا حتی فراخوانی خصوصی امام را نسبت به نصرت آل الله، با بهانه هایی نادیده گرفتند و توفیق شهادت در رکاب سیدالشهدا (علیه السلام) را نیافتند.
وقتی در طول راه، اوضاع کوفه و شهادت مسلم بن عقیل گزارش داده شد، جمعی از همراهان، از چپ و راست از پیرامون حضرت متفرق شدند و تنها کسانی ماندند که از مدینه همراه حضرت آمده بودند.(335)
هرثمه بن ابی مسلم، در میان راه به امام برخورد. امام انتظار یاری و همراهی از او داشت. ولی او نا امنی خانواده خود را بهانه کرد و صحنه را ترک نمود.(336)
عبیدالله بن حر جعفی هم در منزلگاه قصر بنی مقاتل، به فرستاده امام که او را به نصرت حق فرا می خواند، همچنین به دعوت خود امام حسین (علیه السلام)، که با او دیدار کرد و به یاری فراخواند، پاسخ منفی داد و از این سعادت محروم شد.(337)
طرماح بن عدی هم تا چند قمی این سعادتت آمده بود که توفیق همراهی نیافت.(338) وقتی خلوص در مبارزات و فعالیت های اجتماعی و سیاسی نباشد، حتی ممکن است تا مراحلی از را هم، تا خالصان همراه شوند و چهره شایسته و الهی از خود نشان دهند، اما چون ناخالصی در وجودشان است، امواج حوادث آنها را از دریای جوشان نهضت به کناری می افکند و سابقه های دراز مبارزاتی نیز به کار نمی آید. تاریخ، سرشار از تجربه های تلخی است که صاحبان نیت های غیر صالح و ناخالص، نتوانسته اند تا آخر در مسیر حق، پایدار بمانند.
خالصان، خلوص خود را در شب عاشورا و روز نبرد کربلا نشان دادند و گاهی آن را در رجزها و سخنان خویش بروز می دادند.
در صحنه کربلا، خون بود و شمشیر و شهادت، نه مدال و پول و امتیازات اجتماعی. ماندگاران و مقاومان، تنها با نیروی اخلاص به جهاد خود ادامه می دادند.
عابس بن ابی شبیب شاکری در نبرد خویش با سپاه کوفه، این گونه حمایت خالصانه و الهی را از اهل بیت پیامبر اظهار می کرد:
من با شمشیرم در راه شما تیغ می زنم و جهاد می کنم تا به دیدار خدا بروم و با این کار، جز به پاداش الهی، چشم ندوخته ام و چیزی نمی خواهم.(339)
حسین بن علی (علیه السلام) بنده خالص خدا بود. در زیارت حرم او، به فرموده سید بن طاوس، او را خطاب می کنیم: السلام علیک یا خالصه الله.(340)
دستگاه امام حسین (علیه السلام)، مشتری خلوص در عمل است. آنچه هم ریای و متظاهرانه باشد و آنکه با نیت آلوده، دم از این مجموعه خلوص بزند، خواه ناخواه روزی رسوا می شود.
درس عاشورا این است که هدف و انگیزه را در عملی خالص سازیم و بدانیم که از دیدگاه خدا، عمل خالص محو و نابود نمی شود.
همچنان که نهضت عاشورا با گذشت زمان نه تنها کهنه فراموش نشد، که روز به روز بر جلوه و جاذبه آن افزوده گشت و این به برکت عنصر خلوص بود.
قیام برای خدا
اخلاص و خدایی بودن نیت و انگیزه، در هر کاری مطلوب و ارزش آفرین است، به خصوص در مسائل مبارزاتی که زمینه هوای نفس و انگیزه های مادی و جاه طلبانه و قدرت جویی یا انتقام گیری بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشتری است.
آنکه برای خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف و کسب رضای الهی است. بنابر این نه کمی نفرات، در اراده اش خلل ایجاد می کند و نه شکست ظاهری او را مایوس و بدبین می سازد.
قیام لله، توصیه و موعظه الهی است، آنجا که می فرماید:
قل انما اعظکم بواحده آن تقوموالله مثنی و فرادی.(341)
بگو شما را به یک چیز موعظه می کنم: اینکه دوتا دوتا و به تنهایی برای خدا قیام کنید.
اگر در یک مبارزه این انگیزه باشد، تضمین بیشتری برای ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر است و ختی در تنهایی و بی یاوری و کمی امکانات هم تکلیف را از خود ساقط نمی داند و با باطل سازش نمی کند.
امام حسین (علیه السلام) به برادرش محمد حنفیه که از روی نصیحت به آن حضرت سخنانی می گفت، فرمود:
یا اخی و الله لوالم یکن فی الدنیا ملجا و لا ماوی لما بایعت یزید بن معاویه.(342)
برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهی هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد.
در سخنانی هم روز عاشورا، ضمن رد ذلت تسلیم در برابر دشمن، فرمود:
الا و انی زاحف بهذه الاسره علی قله العدد و کثره العدو و خذله الناصر(343)
من با همین گروه اندک، با آنکه دشمن بسیار است و یاوران، ترک یاری کرده اند، خواهم جنگید.
آنچه برای خدا باشد، ماندگار و پایدار می شود. قیام عاشورا چون یاری کرده اند، خواهم جنگید.
آنچه برای خدا باشد، ماندگار و پایدار می شود. قیام عاشورا چون رنگی خدایی داشت، ابدی و بی شکست شد. به تعبیر حضرت امام (قدس سره):
شکست نبود کشته شدن سید الشهداء؛ چون قیام لله بود، قیام لله شکست ندارد.(344)
آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم.(345)
وقتی قیام برای خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت هم در کار نست و رزمنده در هر دو حال شکست یا پیروزی خود را برنده میدان می داند. امام امت در مورد برافروخته تر شدن چهره سیدالشهداء در روز عاشورا هر چه به ظهر عاشورا نزدیک تر می شد، می فرماید:
برای اینکه می دید جهاد در راه خداست و چون جهاد برای خداست، عزیزانی که از دست می دهد، از دست نداده است، اینها ذخایری هستند برای عالم بقا.(346)
درباره تکلیف دفاع در جنگ تحمیلی علیه ایران نیز، امام امت همین دیدگاه را داشت و این سخن اوست:
ما در جنگ، برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستی مگر فراموش کرده ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده ایم و نتیجه فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد، به وظیفه خود عمل کرد.(347)
منابع
280) گنجینه الااسرار، عمان سامانی، ص 62، چاپ دوم، نشاط اصفهانی، 1372.
281) صحیفه نور، ج 21، ص 203.
282) همان، ج 20، ص 59.
283) همان، ج 18، ص 230.
284) تحف العقول، ص 245.
285) در بحارالانوار، ج 67، ص 196 باب شدت ابتلای مومن و علت آن و فضیلت بلاء دیده شود.
286) سفینه البحار، ج 1، (چاپ جدید)، ص 392.
287) همان، ص 395، به نقل از امامی شیخ طوسی.
288) بحار الانوار، ج 49، ص 51.
289) مقتل الحسین، مقرم، ص 357.
290) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 491.
291) احزاب، آیه 41، جمعه، آیه 10.
292) موسعه کلمات الامام الحسین، ص 395.
293) همان، ص 414.
294) همان، ص 485.
295) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 477.
296) همان، ص 519 - 510.
297) وقعه الطف، ص 139.
298) الی الله المعاد، اللهم الی رحمتک و رضوانک (وقعه الطف، ص 142).
299) و بشر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبته قالوا انا لله و انا الیه راجعون (بقره / آیه 155).
300) ارشاد، شیخ مفید، ص 74.
301) موسوعه: کلمات الامام الحسین، ص 416.
302) استحوذ علیهم الشیطان فانساهم ذکرالله اولئک حزب الشیطان (مجادله، آیه 19).
303) توبه، آیه 111.
304) مفاتیح الجنان، ص 468.
305) مفاتیح الجنان، ص 402 و 403.
306) حیاه الامام الحسین، ج 2، ص 301.
307) صحیفه نور، ج 4، ص 100.
308) همان، ج 10، ص 30.
309) همان، ج 15، ص 114.
310) همان، ج 13، ص 65.
311) صحیفه نور، ج 20، ص 113.
312) همان، ج 4، ص 279.
313) مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 239 (در بحارالانورا، بجای انفسهم کلمه المخلوق است: ج 44، ص 383).
314) بحارالانوار، ج 45، ص 137.
315) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 336.
316) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 328.
317) همان، ص 287.
318) وقعه الطف، ص 139.
319) انی لارجوان یکون خیرا ما ارادالله بنا، قلتلنا ام ظفرنا (اعیان الشیعه، ج 1، ص 597).
320) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت مسلم، ص 402.
321) همان، ص 403.
322) همان، زیارت مطلقه امام حسین (علیه السلام)، ص 426(زیارت ششم).
323) بحارالانوار، ج 45، ص 116.
324) صحیفه نور، ج 19، ص 142.
325) همان، ص 276.
326) غرر الحکم.
327) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 364.
328) بحارالانوار، ج 11، ص 150.
329) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد (علیه السلام) نسبت داده اند.
330) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 440. برخی این اشعار را به امام سجاد (علیه السلام) نسبت داده اند.
331) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
332) مفاتیح الجنان، زیارت شهدا، ص 440. در زیارتنامه های دیگر نیز مانند زیارت روز عرفه، زیارت مطلقه امام حسین و ... دیده می شود.
333) تحف العقول، ص 239 (انتشارات اسلامی)، اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تنافسا....
334) انی لم اخرج اشرا و لا بطرا... (بحارالانوار، ج 44، ص 329).
335) وقعه الطف، ابو مخنف، ص 166.
336) موسوعه کلمات الحسین، ص 379.
337) همان، ص 366.
338) همان، ص 364.
339) وقعه الطف، ص 100.
340) مفاتیح الجنان، آداب حرم مطهر امام حسین، ص 421.
341) سبا، آیه 46.
342) بحارالانوار، ج 44، ص 329.
343) مناقب ابن شهر اشوب، ج 4، ص 110، بحار النوار، ج 45، ص 83.
344) صحیفه نور، ج 7، ص 37.
345) صحیفه نور، ج 15، ص 55.
346) همان، ج 17، ص 239.
347) همان، ج 21، ص 95.
فهرست مطالب
پیام های عرفانی
- عشق به خدا
- بلا و ابتلا
- یاد خدا
- فدا شدن در راه خدا
- رضا و تسلیم
- فوز
- اخلاص
- قیام برای خدا