پیام های تاریخی
مقصود از این عنوان، تاثیری است که عاشورا در حرکت های تاریخی، بینش تاریخی، تجزیه و تحلیل حوادث، چه در زمان نزدیک به عاشورا داشته، یا می بایست داشته باشد، چه تاثیری که در زمان های بعد تا عصر حاضر داشته و دارد یا می توان داشته باشد.
هر حادثه تاریخی، موجی از آثار و پیامدهای مختلف بر می انگیزد، یا حداقل زمینه آفرینی در آن است؛ به شرط آنکه جوهره حادثه، هم شناخته و هم شناسانده شود. در این صورت است که تاریخ، از نبش قبور یا غیبت مردگان یا نقالی وقایع گذشته در می آید و اهرمی حرکت آفرین و منبعی الهام بخش می گردد.
(فهرست این بخش)
با این توضیح، عنوان پیام تاریخی عاشورا تنها شامل پیام های صریح عاشورا به تاریخ آینده نمی شود، بلکه شناخت نیروی نهفته در بطن حادثه برای الهام گیری در زندگی فردی و اجتماع و درس های روشنگر به آیندگان را نیز در بر می گیرد. با این دیدگاه است که عاشورا از حالت حادثه ای در گذشته در آمده، صورت ذخیره ای از هدایت ها، درس ها و عبرت ها برای آیندگان به خود می گیرد و ما می توانیم از عاشورا پیام بگیریم و درس بیاموزیم و عبرت بگیریم که بسی مهم تر است؛ نکته ای که در سخنان ارزشمند و هشدار دهنده مقام معظم رهبری مورد تاکید مکرر بود و فرمود:
... از درس های عاشورا مهم تر، عبرت های عاشورا است!
توجه به نقش انسان آگاه و متعهد در ساختن تاریخ و تاثیر گذاری در روند حوادث تاریخی مهم است. از این رهگذر می توان انسان ها را به قدرت تاثیر گذاری و حرکت آفرینی شان توجه داد و از اینکه صرفاً تابع جریانات تاریخ و موج آفرینان اعصار باشند و برای خود اراده و توانی قائل نباشند، آنان را به نیروهای تاثیر گذار و فعال در این عرصه تبدیل کرد. مسلماً در شب تاریک تاریخ، آن تک شمع هایی که روشنایی می بخشند و امید آفریده، راه را می نمایانند، بسیاری را به شمع بودن و سوختن و راه نشان داده می کشانند.
نقش الگو و پیشتاز در پدیده های تاریخی روشن است. در مسیر تحولات اجتماعی نیز خیلی ها در پی رفتن اند، اما پیشرو ندارند. قافله سالاران تاریخ، آنانند که با ایمان به اراده خویش و شناخت جای هرگام و اقدام به موقع به تکلیف تاریخی خویش عمل می کنند و تاریخ ساز می شوند.
نهضت عاشورا از این دید نیز پیوسته برای بشریت جویای کمال و آزادی و عزت، پیام داده است و صدای هل من ناصر کربلا، در رواق تاریخ، تا ابدیت به گوش می رسد.
تاریخ اسلام یا مسلمین؟
بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سر آغاز فصلی نو در تاریخ بشریت بود.
انقلابی اساسی در افکار و عقاید، اخلاق و رفتار، نظام سیاسی، ساختار اجتماعی و معیارهای ارزشی به وجود آمد. آنچه به نام تاریخ اسلام شناخته می شود، مجموعه ای از این تحولات همه جانبه در فکر و زندگی انسان در عصر بعثت است.
اما با رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، جریان تاریخ به گونه ای دیگر ادامه یافت. تلاش هایی برای احیای جاهلیت وجود داشت، معیارهای جاهلی کم کم حاکم شد، تعالی روحی و معنوی مسلمانان رو به افول گذاشت و آن ارزشهای مقدس دوران نبوت پیامبر، پس از او کمرنگ شد و این همه به خاطر انحراف در ساختار سیاسی جامعه و ترک کردن وصیت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و به قدرت رسیدن کسانی بود که امامت معصوم را کنار زدند و اهل بیت را از عرصه هدایت جامعه دور ساختند.
گرچه مورخان، حوادث آن سال ها را با همان عنوان تاریخ اسلام نگاشته اند، ولی رجعت ها و حرکت های واپس گرایانه عصر پس از پیامبر، در زمینه های اعتقادی، سیاسی، اخلاقی، نظامی و اقتصادی چنان بود که اگر نام آن را تاریخ مسلمانان بنامیم، دقیق تر است تا تاریخ اسلام.(348)
اگر بخواهیم عملکرد خلفای پس از پیامبر و خلفای اموی و عباسی را که جدا از خط اهل بیت عمل می کردند با تعالیم دین و سیره پیامبر تطبیق دهیم، با مشکل مواجه می شویم. هم نحوه تصدی قدرت و به خلافت رسیدنشان با معیارهای نظام سیاسی اسلام ناهمساز بود و هم عملکردشان در زمینه های عدالت اجتماعی، شیوه حکومت، عمل به قرآن و سنت و اخلاق و معاشرت.
از این رو، به وضوح به دو جریان خط خلاف و خط امامت بر می خوریم و تضاد این دو جریان در تاریخ اسلام در جاهای بسیاری خود را نشان داد که حادثه عاشورا یکی از بارزترین آنها بود. خصومت اهل بیت و مخالفان و تعارض بنی هاشم و بنی امیه، ریشه در تعارض دو فکر و خط عقیدتی و عملی داشت، نه خصومت های شخصی و قبیلگی. تحلیل زیبا و عمیق امام صادق (علیه السلام) از این دو جریان چنین بود:
انا و آل ابی سفیان بیتین تعادینا فی الله، قلنا: صدق الله و قالوا: کذب الله.(349)
ما و دودمان ابوسفیان اهل دو خاندانیم که در مورد خدا و بر اساس دین و مکتب، با هم دشمنی کردیم. ما گفتیم: خدا راست گفته است، آنان گفتند: خدا دروغ گفته است.
یعنی نزاع، بر سر عقیده و مکتب و صادق و کاذب دانستن خدا و دین بود.
جدایی مسیر تاریخ اسلام از اهل بیت عصمت، سبب توجیه ناپذیری بسیاری از عملکردهای حکام با مبانی و معیارهای دین گشت.
تاریخنگاران حرفه ای و وابسته به دربار نیر به گونه ای دیگر چهره تاریخ را آلودند که گاهی استناد به متون تاریخی را با دشواری مواجه می سازد.
در این میان، شناخت راست و دروغ و حق و باطل در رخدادهای تاریخی، هم رسالتی سنگین و ضروری است، هم کاری دشوار و نیازمند دقت. همچنان که درباره حادثه عاشورا نیز، گاهی مطالبی غیر واقعی و ضعیف، به نقل ها افزوده شده و در فرهنگ مردم راه و رسوخ یافته است که هم باروح عاشورا ناسزگار است، هم با متون معتبر تاریخی. این نیز ضرورت پیرایش آثار مربوط به عاشورا را از جعل و دروغ و نقل مسائل سست، الزامی می کند.(350)
ریشه عاشورا در سقیفه
بسیاری از حوادث، در ارزیابی بنیادین به ریشه های کهن تری منتهی می شوند که گاهی فاصله زمانی بسیاری میان آن دو وجود دارد، ولی علل و اسباب واسطه ای و میانی متعددی آن دو را به هم متصل می سازد. اگر شناخت عمیق و جریان شناسانه از حوادث باشد، هم بصیرت انسان را در تحلیل وقایع می افزاید، هم از تکرار برخی وقایع تلخ در دوران های بعدی جلوگیری می کند.
حادثه عاشورا یکی از این گونه جریانات است که ریشه آن به پنجاه سال قبل و به ماجرای غضب خلافت از خاندان پیامبر و بازیگری با حاکمیت دینی و خلافت اسلامی باز می گردد. آن جریان انحرافی که در مساله رهبری و خلافت پیش آمد، به تدریج جامعه را از سرچشمه زلال مکتب دور ساخت. دشمنان دیرین اسلام و پیامبر، کم کم قدرت یافتند و با استیلا بر سرنوشت مسلمین و حکومت، اهداف و نیات شوم خود را تحقیق بخشیدند. اگر آن ستم نخستین نبود و گستاخی فاحش نسبت به پیامبر و خاندان گرامی او انجام نمی گرفت، کار امت پیامبر به آنجا نمی رسید که عزیزترین چهره امت اسلامی و یادگار معصوم پیامبر را در کربلا به شهادت برسانند و پس از آن قتل عام خونین، خاندان پیامبر را به اسارت ببرند.
لعنت هایی که در زیارتنامه ها به نخستین ظالم در حق محمد و آل محمد دیده می شود، و لعنت بر آنان که پایه و اساس ظلم بر اهل بیت را گذاشتند(351) و آنان که آن راه را ادامه دادند، همکاری کردند، سکوت کردند و ... همه اشاره به ریشه حادثه کربلا در سقیفه و جریانات صدر اسلام است.
عاشورا، در واقع تجلی نهایت دشمنی های امویان با اهل بیت عصمت و طهارت بود که با همدستی همه عوامل پیدا و پنهان شکل گرفت. اگر وصیت پیامبر درباره سرنوشت مسلمین پس از خودش عمل می شد و ولایت حاکمیت می یافت، آن بدعت ها، رجعت ها و شعله ور شدن آتش کینه و عداوت بازماندگان احزاب شرک و ضربه خوردگان از تیغ اسلام، مجال بروز نمی یافت. پس شهادت امام و یارانش در عاشورا، برگی دیگر از آن ستم نخستین بود. به تعبیر عمیق و زیبای مرحوم آیه الله غروی اصفهانی: ... وقتی حرمله تیر افکند، حرمله نبود که تیر انداخت، بلکه تیرانداز واقعی کسی بود که برای او زمینه سازی کرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر، گلوی آن کودک را ندرید، بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر فرونشست.(352)
تیری هم از روز عاشورا بر قلب حسین بن علی (علیه السلام) نشست و خون ثار الله را بر زمین ریخت، در واقع در روز سقیفه رها شده بود و در عاشورا به هدف نشست!
این که یزید، پس از کشتن امام حسین (علیه السلام) مغرورانه می گفت کاش اجداد و نیاکانم بودند و شاهد این انتقام گیری بودند، نشانه دیگری است که کینه او با امام، تداوم همان کینه های ابوسفیان و مشرکان بنی امیه با پیامبر و خاندان او و دین خدا بود، و این که ابن زیاد در کوفه به سر مبارک سید الشهدا جسارت می کرد و با چوبی که در دست داشت بر لب های او می زد و می گفت: یوم بیوم بدر،(353) این روز در مقابل روز جنگ بدر، باز هم نشان دهنده ریشه داشتن کربلا در سقیفه است. جریان شناسی تاریخی، به حوادث معنای دیگری می بخشد و بدون چنین شناختی، گاهی نمی توان در پیوند این دو حادثه با هم، گفته است:
کانکه طرح بیعت شورا فکند - خود همانجا طرح عاشورا فکند
چرخ در یثرب رها کرد از کمان - تیر، کاندر نینوا شد بر نشان (354)
امام حسین (علیه السلام) روز عاشورا در خطبه دومی که با کوفیان سخن گفت، از آنان با این القاب و اوصاف یاد فرمود:
مرگ بر شما ای بردگان امت! ای بازماندگان پراکنده احزاب! ای واگذارندگان کتاب خدا، ای تحریفگران دین! ای گروه تباهی و گناه! ای دمیده شدگان شیطان! ای خاموش کنندگان سنت ها! آیا از دین طاغوت ها حمایت کرده، ما را خوار می سازید؟ آری به خدا سوگند این نیرنگی کهن در شما است که ریشه هایتان بر آن استوار شده و شاخ و برگ هایتان بر آن روییده است و شما پلیدترین میوه این خارستان اید و لقمه غاصبان....(355)
در این بیان، حضرت آنان را پس مانده های همان قبایل و احزاب جاهلی و معاند می داند و میوه تلخ درخت دشمنی بنی امیه با آیین خدا می شمارد. این نیز نوعی نگرش جریان شناسانه به شرکت کنندگان در فاجعه تلخ عاشورا از چشم امام حسین (علیه السلام) است.
بنابراین شناخت ریشه های هر حادثه و زمینه های قبلی آن، از پیام های دیگر عاشورا است.
اتمام حجت
در جریان تاریخی، استناد مردم یا تاریخ سازان دلایلی است که مورد تمسک قرار می گیرد. مردم در پی حجت و سند برای عمل خویش یا ارزیابی عملکرد دیگرانند. تاریخ سازان نیز برای پاسخگویی به محکمه تاریخ، برای قاضی وجدان ها حجت بر جای می گذارند.
برای این که راه عذر و بهانه جویی برای متخلفان با مخالفان بسته شود، اتمام؛ کسی به ما چیزی نگفت؛ اگر می دانستیم چنین و چنان می کردیم؛ اگر می شناختیم به گونه دیگری عمل می کردیم و از این گونه حرف ها.
در نبردهای اسلامی، پیش از آنکه زبان سلاح به میدان آید، اتمام حجت می شود و با آیات و بینات، راه از چاه بازشناسنده می شود تا اگر جنگی پیش آمد، یا قومی به خاطر عملکرد زشت خویش گرفتار عذاب الهی شدند، از پیش حجت بر آنان تمام شد باشد و نگویند که چشم و گوشمان بسته بود. در قرآن کریم از بینه داشتن پیامبران سخن به میان آمده است و نشان دادن آیات الهی را هم برای اتمام حجت دانسته است، تا ایمان یا هلاک مردم، از روی بینه و حجت باشد:
لیهلک من هلک عن بینه و یحیی من حی بینه.(356)
تا هر که هلاک می شود، از روی بینه هلاک شود و هر که زنده می ماند، از روی زنده بماند.
فرستادن پیامبران مبشر و منذر نیز از دید قرآن برای اتمام حجت است، تا مردم پس از این بعثت ها، حجت و بهانه و مستمسکی بر کفر و طغیان و گمراهی خود نداشته باشند:
رسلا مبشرین و منذرین لئلا یکون للناس علی الله بعد الرسل.(357)
در نهضت عاشورا، امام حسین (علیه السلام) و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن به خون پاک آنان آلوده شود، اتمام حجت کردند: هم خود و هدف از آمدنش به سوی کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشنی معرفی کردند و هم هر گونه بهانه ای را از آنان گرفتند که دلیلی بر این مخاصمه با امام نداشته باشند.
سید الشهدا (علیه السلام) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصی صحبت کرد، بلکه او را از این جنایت بازدارد. به او فرمود:
وای بر تو ای پسر سعد! از خدا نمی هراسی؟ با اینکه می دانی من کیستم، با من می جنگی؟ این گروه را رها کن و بیا با من باش که با قرب خدا نزدیک تر است...
هر عذر و بهانه ای را که عمر سد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولی نتوانست از مطالع دنیوی دست بکشد. امام مایوس، از هدایتش بازگشت، ولی با او اتمام حجت کرد.(358)
روز عاشورا نیز امام حسین (علیه السلام) سوار بر مرکب خویش تا نزدیکی سپاه دشمن پیش رفت و با رساترین صدا خطاب به آنان، به گونه ای که می شنیدند، فرمود: ای مردم! سخنم را بشنوید و در کشتنم شتاب نکنید تا موعظه ای شایسته کنم و عذر خودم را از آمدن بازگویم ... سپس، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود:
به نسب و تبار من بنگرید، آنگاه به وجدان خویش بازگردید و خود را سرزنش کنید، ببینید آیا کشتن من و هتک حریم برای شما روا است؟ آیا من پسر دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا من پسر وصی و عموزاده پیامبر نیستم؟ آیا حمزه سید الشهدا و جعفر طیار عموی من نیستند؟ آیا این سخن پیامبر به گوشتان نرسیده که فرمود: این دو (حسن و حسین) سرور جوانان بهشت اند؟ ... آنچه می گویم حق است و تاکنون دروغی نگفتم. و اگر می پندارید دروغ می گویم، از جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سهل ساعدی، زید بن ارقم،
انس بن مالک بپرسید که می گویند این سخن را از پیامبر درباره من و برادرم شنیده اند. آیا این کافی نیست که دست به کشتنم نیالایید؟....
پس از سخنی که شمر گفت و حبیب بن مظاهر پاسخش داد، امام افزود:
اگر در اینها شک دارید، آیا در این هم شک دارید که من پسر دختر پیامبر شمایم؟ به خدا قسم اکنون در روی زمین، پسر دختر پیامبری جز من وجود ندارد. وای را از شما برده ام؟ به قصاص جراحتی به جنگ من آمده اید....
و همه ساکت بودند؛ چون جوابی نداشتند و حجت امام، تمام بود.
آنگاه حضرت، برخی از آنان را به نام صدا کرد و فرمود آیا شما نبودید که برایم نامه نوشتید و دعوت کردید و گفتید: میوه ها رسیده است و نیروها مسلحند ... و چون جوابی باز هم ندادند، امام به اردوگاه خویش برگشت.(359)
از آن همه وجدان، تنها وجدان حر بیدار شد و به امام پیوست.
حجت را حتی بر یاران و همراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که می مانند، از روی بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند. در طول راه، از اوضاع داخلی کوفه به آنان خبر داد، تا هر که می خواهد، برگردد. شب عاشورا نیر به همراهان فرمود که هر که بماند، فردا کشته خواهد شد. بیم دارم که بعضی از شما از وضع فردا بی خبر باشند، یا بدانند و خجالت بکشند که بروند. نیرنگ نزد ما خاندان حرام است. هر که دوست ندارد، برود؛ که شب همچون پرده ای آویخته است ... و هر که می خواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشت با ما است.(360)
در همه صحنه های حق و باطل که در پهنه زمین و زمان پیش می آید، آگاهان و پیشوایان باید برای درج و ثبت در تاریخ از یک سو و برای بستن راه عذر و بهانه از سوی دیگر، به اظهار بینات و هشدارها بپردازد تا در آینده تاریخ، متهم به سکوت و سازش نشوند.
افشا و تبیین
غیر از نقش یاد آوری در زنده ماندن حق و رسوایی باطل (که در بحث احیاگری آمده است)، برای خنثی کردن نقشه های پیروان باطل، باید توطئه ها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت، تا آنچه اتفاق افتاده، در پس پرده کتمان باقی نماند. افشاگری همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیات و بسیج مردم علیه باطل، کار ساز بوده است. در انقلاب اسلامی ایران، نطق امام خمینی قدس سره علیه قرار داد کاپیتولاسیون که به تعبید شدنش نیز انجامید، یکی از این نمونه ها بود؛ یا افشاگری های دانشجویان مسلمان پیرو خط امام پس از اشغال لانه جاسوسی دشمن از سلاح های شیمیایی در جنگ علیه ایران، رسوایی بزرگی برای عاملان این جنایت به بار آورد.
در حادثه کربلا، یکی از رسالت های بازماندگان حادثه، افشاگری علیه دشمن بود و ضربه زدن به رژیم اموی، از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت. شاید یکی از دلایلی هم که سبب شد امام حسین (علیه السلام) در حرکت خویش از مدینه به مکه و سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنایت و مظلومیت اهل بیت، دیده های خود را برای مردم بازگو کنند تا آن وقایع در پشت پرده ابهام نماند.
نقش امام سجاد (علیه السلام) و حضرت زینب (علیها السلام) در این میان حائز اهمیت بود.
حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاک سپاری پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا، روی قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قبر حسین بن علی است، آن که او را تشنه و غریب کشتندهذا قبر الحسین بن علی بن ابی طالب، الذی قتلوه عطشانا غریبا(361) حضرت می توانست اوصاف دیگری برای سید الشهداء بیان کند، اما تاکید بر این که او را آن گونه به شهادت رساندند، نوعی افشاگری است. در خطبه هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:
انا ابن من قتل صبرا و کفی بذلک فخرا(362)
من پسر کسی هستم که قتل صبر کشته شد و همین برایم به عنوان افتخار، بس است.(363)
در صورتی که می توانست در معرفی خود و بیان افتخاراتش، اوصاف دیگری را برشمارد.
در همان نطق که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:
ای مردم، هر کس مرا می شناسد که شناخته است. هر کس مرا نمی شناسد، من علی بن الحسین هستم، پسر آن که حرمتش را زیر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خانواده اش را به اسارت گرفتند. من پسر کسی هستم که بی گناه، او را کنار شط فرات سربریدند.(364)
امام در معرفی خود، بیش از آن که به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرفی پدر شهیدش و به جنایت هایی که در مورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد و این افشاگری بر ضد ابن زیاد و حکومت یزید بود.
در خطابه پر شور و افشاگرانه و بیدارگر خویش در کاخ یزید و در حضور آن همه جمعیت و دولتمردان سلطه یزید و مهمانانش، پرده کتمان را کنار زد و در آن سخنرانی (انا ابن مکه و منا، انا ابن زمزم و الصفا...(365)
اوصاف و فضایل پدرش، جدش علی بن ابی طالب، جدش رسول خدا، و همه خدمات و فضیلت های دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صدای ضجه و گریه همه بلند شد و یزید برای جلوگیری از رسوایی بیشتر و بیم بروز فتنه و آشوبی که در اثر نطق امام، ممکن بود پیش آید، به موذن گفت اذان بگوید تا شاید فضای جلسه عوض شود. امام سجاد، از جمله های اذان هم در معرفی خود و رسوا ساختن یزید استفاده کرد.(366)
این وضعیت را یزید نیز پیش بینی می کرد. وقتی امام سجاد (علیه السلام) درخواست کرد که بر فراز منبر رود و او مخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار و اسیر در حضور امیر، نمی تواند سخن بگوید، بگذار حرف بزند. ولی یزید بازهم مخالف بود و می گفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آل ابوسفیان پایین نخواهد آمد!(367)
امام سجاد (علیه السلام) در طول سفر اسارت، یک کلمه هم با کسی از ماموران همراه سخن نگفت، چون خباثت آنان را می شناخت؛ ولی هر جا برای بیان حقایق و رسواگری دشمن زمینه و مجالی می یافت به روشنگری می پرداخت. در بدو ورود به شام، پیر مردی که با تبلیغات حکومت یزید، نسبت به اسرا بدبین شده بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت:
خدا را شکر که شماها را کشت و امیر را بر شما مسلط ساخت.
حضرت با یک سوال، ذهن او را روشن کرد: از او که آیا آیه مودت ذوی القربی و آیه تطهیر را خوانده است؟ و او جواب داد: آری، فرمود: ما همان ذوی القربی هستم. همان خاندانیم که آیه تطهیر درباره ما نازل شده است. پیر مرد لرزید و شرمنده شد و خود را به پای امام افکند و اشک ریزان می گفت: برائت می جویم از کسانی که شما را کشتند...(368)
هنگام ورود به مدینه نیز، وقتی همه جمع شدند تا از زبان این گزارشگر امین و صادق، آنچه را به عترت پیامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد (علیه السلام) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
ای مردم! خداوند ما را با مصیبت های بزرگی آزمود و رخنه ای بزرگ در اسلام پیش آمد. ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و عترت او را کشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهر او را بر فراز نیزه شهر به شهر گرداندند، و هیچ لطمه و داغی بزرگ تر از این نیست.!(369)
سخنرانی های حضرت زینب و حضرت ام کلثوم نیز همین محتوا و جهت گیری دارا بود. بیان مظلومیت های اهل بیت، به ویژه آنچه در کربلا اتفاق افتاده است، پیوسته موجب خشم و نارضایی ستمگران اموی و عباسی و مورد تاکید پیشوایان شیعه بود؛ چرا که نقش تبیینی و افشاگری داشت. عزاداری های شیعه نیز در طول تاریخ که به دستور امامان و بزرگان بسیاری، به این بعد از سوگواری ها اشاره می فرمود؛ از جمله:
... این مجالس روضه، این مجالس عزای سید الشهدا و آن تبلیغات بر ضد ظلم، این تبلیغ بر ضد طاغوت است، بیان ظلمی است که به مظلوم شده تا آخر باید باشد.(370)
عبرت آموزی
حوادث تاریخی اگر به چشم عبرت و درس گرفتن مورد مطالعه قرار گیرد، درس آموز است. درس های تاریخ، مجموعه ای از نکات در شناختن حوادث و بروز حالت های اجتماعی و رخدادهای تلخ و شیرین است که با این شناخت، راه حرکت صحیح در مقاطع بعدی نیز روشن تر می شود. هر چند که درس آموختن، بیشتر در مورد حوادث مثبت و سازنده است و عبرت، در موارد منفی. به علت برخورداری حوادث و رخدادها از یکی سری علل و عوامل و زمینه ها و قوانین تاریخی، تاریخ به یک کلاس درس تبدیل می شود، چرا که گاهی حوادثی همگون و مشابه در دوران های مختلف پیش می آید، به زمینه ها و تاثیر گذاری های خاص برخی از عوامل. شناخت این نکات و درس های سعادت بخش، هم سبب ساز پیش آوردن حادثه های شیرین و سازنده است، هم هشدار دهنده و بازدارنده از تکرار حوادث تلخ. قرآن کریم نیز چنین هدفی را در تبیین سرنوشت و سرگذشت اقوام پیشین و اشاره به رمز و راز حوادث و قوت ها و ضعف ها و برخورداری ها و شکست ها و زوال ها دنبال می کند.
حضرت امیر (علیه السلام) نیز در نهج البلاغه به صورت مکرر از فلسفه تاریخ و درس های حوادث و عبرت های تاریخی و بهره گرفتن از آنها یاد می کند و به مطالعه و تامل همراه با آموختن و عبرت گرفتن از تاریخ دستور می دهد.(371)
از اینکه امام حسین (علیه السلام) حرکت تاریخی خویش در عاشورا را برای مردم اسوه و الگو معرفی می کند: و لکم فی اسوه(372) ضرورت درس آموزی و عبرت گیری از این حادثه روشن تر می شود.
حادثه کربلا یکی از این حوادث الهام بخش و عبرت آموز است.
در عین حال که برای همه حقجویان و عدالتخواهان و مبارزان راه حق و آزادی، یکی از غنی ترین منابع انگیزه آفرینی و الهام گیری است، از نگاه دیگر یکی از تلخ ترین حوادث و دردناک ترین فجایعی است که در تاریخ اسلام به دست امت پیامبر پدید آمد و جا دارد دقیقاً مطالعه شود که چه عواملی سبب شد چنان شود و به تعبیر مقام معظم رهبری:(373)
ملت اسلام جا دارد فکر کند که چرا پنجاه سال بعد از وفات پیامبر، کار کشور اسلامی به جایی رسید که همین مردم مسلمان، از وزیرشان، امیرشان، سردارشان، عالمشان، قاضی شان، قاری شان گرفته تا اجانب و اوباشان در کوفه و کربلا جمع شدند و جگرگوشه همین پیغمبر را با آن وضع فجیع به خاک و خون کشیدند. خوب باید آدم به فکر برود که چرا اینطوری شد؟ ... کار به جایی برسد که جلوی چشم مردم، حرم پیامبر را بیاورند توی کوچه و بازار، به آنها تهمت خارجی بزنند.
در ریشه یابی عقب نشینی امت از حمایت امام خویش به نکاتی بر می خوریم که قابل تامل است:
1- دنیاطلبی
دلبستگی به دنیا و خوگرفتن به رفاه و لذائذ زندگی، سبب می شود که افراد در هنگام نیاز به فداکاری و جانبازی، حضور لازم را در صحنه دفاع از حق و مبارزه با باطل نداشته باشند. تاکیدهای فراوان پیامبران و پیشوایان دین در مورد دلبسته نشدن به زندگی مادی برای درمان همین درد است. خود سیدالشهداء (علیه السلام) نیز مردم را بندگان دنیا می شمارد که تا وقتی زندگیشان برمدار دین بچرخد، دم از دین می زنند، اما هرگاه که با بلاها و رنج ها و سختی ها آزموده شوند، دینداران واقعی اندک می شوند:
الناس عبید الدنیا ... فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.(374)
به ویژه اگر این دنیاطلبی از راه حرام باشد و هدیه های نامشروع و غذاهای حرام و شبهه ناک، شکم ها را پرکرده باشد، هم دل ها از درک و دریافت هدایت و حق محروم می شود، هم لقمه های حرام، دینداری و تعهد را کاهش می دهد و عمل به وظیفه را در بوته فراموشی قرار می دهد. امام حسین (علیه السلام)، روز عاشورا خطاب سپاه کوفه و نکوهش از اینکه آنان نه به سخن حق حضرت گوش می دهند و نه دعوتش را به حق و رشاد می پذیرند، رمز این حالت را همین گرایش به دنیای حرام می داند و می فرماید:
همه شما فرمان مرا سرپیچی می کنید، به سخنم گوش فرا نمی دهید؛ (حق دارید، چرا که) تحفه ها و هدیه هاتان همه از حرام است و شکمهاتان از حرام پر شده، پس بر دل های شما مهر خورده. وای بر شما چرا ساکت نمی شوید، چرا گوش نمی دهید و نمی شنوید؟ قد انخزلت عطیاتکم من الحرام و ملئت بطونکم من الحرام فطبع علی قلوبکم، ویلکم الا تنصتون؟ الا تسمعون؟(375)
مقام معظم رهبری در یاد کرد نسبت به این عامل می فرماید:
دنبال شهوت رانی ها و هوس ها و در یک جمله دنیاطلبی رفته و به فکر جمع آوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن واصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمان ها، این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممکن است به این درد، دچار بشویم.(376)
علاوه بر اینکه گرایش های دنیا خواهانه و ریاست طلبانه، گاهی انسان ها را از نصرت حق به مبارزه با باطل باز می دارد، گاهی هم از سوی ظالمان و اهل باطل، با بذل مال و وعده های دنیوی، دام بر سر افراد می گسترند و دل ها را به سوی خودشان جذب می کنند و این گونه پشت جبهه حق را خالی می سازند. سپاهی از پول و لشکری از مطامع دنیوی گاهی کارسازتر از ساز و برگ نظامی و جنگجویان عمل می کند. در عاشورا از این شیوه استفاده شد تا بزرگان کوفه و بصره دست از یاری امام بکشند و هوادار والی اموی شوند. به نقل تاریخ، اشراف و شخصیت های ذی نفوذ را با رشوه های بزرگ و پر کردن کیسه ها، به سوی خود کشیدند و مودت و یاری آنان را در جهت خویش به کار گرفتند.(377)
فریب دنیا و جلوه های آن را خوردن، آخرت را از یاد می برد و در یک معامله زیانبار، انسان را به فروختن آخرت و سعادت چنین گزارش شده است:
کسانی برای کشتن امام حسین همدست و همداستان شدند که دنیا فریبشان داد و بهده خویش را به چیزی فرومایه و بی ارزش فروختند و آخرت خود را به بهای غوطه خوردند و تو و پیامبرت را به خشم آورده، پیروی از اهل دشمنی و نفاق کردند: و قد توازر علیه من غرته الدنیا و باع حظه بالارذل الادنی ....(378)
2 - غفلت
انسان پیوسته نیازمند تذکر و یاد آوری است. غفلت از اهداف و آرمان ها، سبب در افتادن انسان به ورطه های شوم و لاابالی گری می شود.
مردم عصر امام حسین (علیه السلام) چنان در زندگی روزمره غرق شده بودند که اهداف والای دین و ارزش های متعالی مکتب و رسالتی را که در قبال دین خدا داشتند، از یاد برده بودند. مجاهدات صدر اسلام و آن همه خون های پاک شهدا از یاد رفته بود. دشمنان از همین غفلت سوء استفاده کرده، بر آنان سوار شدند و با به کارگرفتن نیروی مردم در زدودن حق و مقابله با امام معصوم به میدان آمدند. سیدالشهدا (علیه السلام) نیز پیوسته می کوشید تا پرده های غفلت را از برابر دیده و فهم و درک آنان کنار بزند. در سخنرانی هایش در روز عاشورا بر غفلت زدایی تکیه داشت و به سپاه دشمن می فرمود که شما ما را به فریادرسی خواستید، آمدیم، اینک شمشیر اسلام را به روی خود ما کشیده اید؟ آتشی را که ما علیه دشمنان خود و شما افروختیم، بر ضد ما برافروخته اید؟ با دشمنان دین خدا بر ضد اولیاء الهی همدست شده اید....(379)
3 - رها کردن تکلیف
آنچه از سوی خدا دین به عنوان تکلیف بر عهده مسلمانان گذاشته شده، همواره برای رسیدن به مصالح و جلوگیری از مفاسد است. اگر تکامل معنوی خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه روبه پاکی و تکامل معنوی خواهد رفت. اما بی اعتنایی به تکلیف و ترک وظیفه، پیامدهایی ناگوار خواهد داشت. تکلیف هرکس به تناسب موقعیت اجتماعی اش خاص او است. آنان که جایگاه ویژه ای دارند و موضعگیری و عملکردشان مورد توجه، کارساز، سرنوشت ساز و الگو است، رسالتی مضاعف دارند و ترک تکلیف از سوی آنان، عواقب وخیم تری دارد.
عاملان دین، افراد سرشناس و متنفذ و موجه، تکلیف سنگین تری دارند و اگر در برابر ظلم و بدعت و تحریف و سلطه های جائر سکوت و سازش کنند، هدر رفتن خون پاکان و تباهی زحمات تلاشگران و رواج بدعت ها و ریشه دار تر شدن سلطه ظالمان را در پی خواهد داشت.
امام حسین (علیه السلام) درباره کوتاهی ها و سستی ها و سهل انگاری های عالمان وابسته به دربار یا ساکت در عصر خویش، بیانی توبیخ آمیز و تلخ دارد و به آنان می فرماید: شما با دیدن عهد الهی که شکسته می شود، فریاد بر نمی آورید و با ستمگران با مداهنه و سازشکاری رفتار می کنید و جایگاه خود را از دست می دهید. اگر از حق جدا نمی شدید و در سنت اختلاف نمی کردید و در راه خدا رنج ها و سختی ها را تحمل می کردید جریان کارها دست شما بود، ولی شما ستمگران را بر خود چیره ساختید و کارها را به دست آنان سپردید که به شبهات عمل کنند و خواسته های خود را پیش برند. آنچه به آنان این سلطه را بخشید، فرار شما از مرگ و دل بستن به این زندگی ناپایدار بود؛ در نتیجه مستضعفان را در دست ستمگران سپردند که به بردگی کشیده شوند و مقهور شوند و ظالمان به رای خویش رفتار کنند و در منبرها و شهرها هم خطیبان به سود آنان زبان گشایند....(380)
مقام معظم رهبری در تحلیل این مسئله، ضمن تقسیم بندی افراد جامعه به خواص و عوام و اینکه عوام، پیوسته دنباله رو خواصند و نقش خواص در جامعه بسیار مهم است و اگر خواص به خاطر دنیا گرایی و حفظ جریان تاریخ به گونه ای دیگر پیش می آید، می فرماید:
اگر کسانی که برای جانشان راه خدا را ترک می کنند، آنجا که باید حق بگویند نمی گویند، چون جانشان به خطر می افتد، یا برای مقامشان یا برای پولشان یا برای محبت به اولادشان برای محبت به خانواده شان برای محبت به نزدیکان و دوستانشان راه خدا را رها می کنند، اگر عده اینها زیاد بود، آن وقت دیگر واویلا است.
آن وقت دیگر حسین بن علی ها به مسلخ کربلا خواهند رفت، به قتلگاه کشیده خواهند شد، یزیدها می آیند و سر کار و بنی امیه هزار ماه بر کشوری که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد...
وقتی که خواص طرفدار حق در یک جامعه یا اکثریت قاطعشان آنچنان می شوند، که برای دنیای خودشان اهمیت پیدا می کند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و دست دادن مقام و پست، ازترس منفور شدن، و تنها ماندن، حاضر می شوند حاکمیت باطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمی ایستند و از حق طرفداری نمی کنند و جانشان را به خطر نمی اندازند. وقتی که اینطور شد، اولش با شهادت حسین بن علی (علیه السلام) با آن وضع آغاز می شود، آخرش هم به بنی امیه و بعد بنی عباس و عد از بنی عباس هم سلسله سلاطین در دنیای اسلام تا امروز می رسد...
وضع آن زمان این بوده است، خواص تسلیم بودند و حاضر نبودند حرکتی بکنند. لذا وقتی یزید بر سر کار آمد و یزید کسی بود که می شد با او جنگید و کسی که در جنگ با یزید کشته می شد، چون یزید خیلی وضعش خراب بود، خونش پایمال نمی شد. برای همین امام حسین (علیه السلام) قیام کرد....
وقتی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد، با آن عظمتی که امام حسین (علیه السلام) جامعه اسلامی داشت، خیلی از همین خواص، پیش امام حسین (علیه السلام) نیامدند تا به او کمک کنند. ببینید به وسیله همین خواص دنیای وضعیت در یک جامعه خراب می شود، خواصی که حاضرند دنیای خودشان را به راحتی بر سرنوشت دنیای اسلام در قرنهای آینده ترجیح بدهند...
همه اینها وقتی با شدت عمل دستگاه حاکم مواجه می شوند، می بینند بناست که جانشان سلامتی شان، راحتی شان، مقامشان، پولشان به خطر بیفتد، همه پس می زنند. اینها که پس زدند، عوام مردم هم به آن طرف رو می کنند. اساسی کسانی را که از کوفه به امام حسین (علیه السلام) نامه نوشتند و دعوت کردند، نگاه کنید، اینهایی که نامه نوشتند، همه جزو آن طبقه خواص اند، طبقه زبدگان و برجستگان اند...
تصمیم گیری خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه لازم، اینهاست که تاریخ را نجات می دهد، ارزش ها را نجات می دهد، ارزش ها را حفظ می کند. باید در لحظه لازم حرکت لازم را انجام داد. اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد...
این سنت الهی است. وقتی که از خون ترسیدیم، از آبرو ترسیدیم، از پول ترسیدیم، به خاطر خانواده ترسیدیم، به خاطر دوستان ترسیدیم، به خاطر راحتی و عیش خودمان ترسیدیم، به خاطر پیدا کردن کاسبی، به خاطر پیدا کردن، به خاطر پیدا کردن خانه یک اتاق بیشتر از خانه قبلی، وقتی به خاطر این چیزها حرکت نکردیم، بله، معلوم است ده نفر مثل امام حسین (علیه السلام) هم که بیایند و سر راه و بیایند و سر راه بیایند و سر راه قرار بگیرند، همه شهید خواهند شد، همه از بین خواهند رفت، کما اینکه امیر المومنین (علیه السلام) شهید شد، کما اینکه امام حسین (علیه السلام) شهید شد. خواص! خواص! طبقه خواص، عزیزان من، ببینید شما کجایید؟.(381)
4 - بی طرفی نسبت به جریان حق و باطل
تقابل حق و باطل پیوسته و دائمی است. وظیفه مسلمانان متعهد نیز ایستادن در کنار حق و مبارزه با باطل است. نمی توان نسبت به جریان حق و باطل بی تفاوت بود و به اسم اینکه دو گروه با هم به نزاع و جدال پرداخته اند و حق بر ما روشن نیست، خود را کنار کشید. نتیجه این سکون و بی طرفی، تضعیف جبهه حق و تقویت ظلم است. در حادثه جنگ صفین که درگیری روشن و بی ابهام حق و باطل بود، عده ای به بهانه اینکه در فتنه نباید وارد شد، از جبهه حق عقب نشستند تا دستشان به خونی آلوده نشود! امیر المومنین آنان را نکوهش کرد و فرمود: حق را خوار کردند وباطل را یاری نکردند.
خذلوا الحق و لم ینصروا الباطل.(382)
یعنی گرچه آنان در جبهه معاویه به یاری باطل نپرداختند، ولی با نجنگیدن در رکاب آن حضرت، مایه سستی و ضعف در جبهه حق گشتند.کسانی همچون: عبدالله بن عمر، سعد بن ابی وقاص، سعید بن زید، انس بن مالک، محمد بن مسلمه و ...(383) در جنگ شرکت نکردند و برای خود، عذر و بهانه هایی تراشیدند. ابو موسی اشعری نیز از این گروه بود.
در حرکت امام حسین (علیه السلام) نیز کسانی با همین گونه توجیهات عافیت طلبانه، با امام همراه نشدند و او را تنها گذاشتند. حتی برخی علی رغم دعوت صریح امام حسین (علیه السلام) از آنان نسبت به مشارکت در نهضت و یاری کردن او، راه خود را به سوی دیگر کشیدند تا شاهد آن برخورد نباشند!
احنف بن قیس، در جنگ های زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز در نبردهایی در رکاب حضرت امیر (علیه السلام) شرکت کرده بود، ولی در حادثه عاشورا امام حسین (علیه السلام) را یاری نکرد و به تقاضای کتبی آن حضرت پاسخ منفی داد و حتی امام را از قیام خویش نهی کرد.(384)
در حوادث تلخ صدر اسلام، نمونه هایی از این عمل نکردن به تکلیف در شرایط حساس بر می خوریم. مجموعه آن سهل سبب شد که حق، منزوی گردد و باطل چیره و مسلط شود. امام حسین (علیه السلام) در مدینه، پیش از حرکت به سوی مکه، در گفت گوی تندی که با مروان داشت، به صورت دردآوری به این حقیقت اشاره کرد و فرمود:
من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: خلافت بر آل ابی سفیان و بر مشرکان آزاد شده در فتح مکه و فرزندانش (طلقاء و فرزندان طلقاء) حرام است، پس هرگاه معاویه را دیدید که بر منبر من فراز آمده است، شکمش را بدرید!، به خدا سوگند مردم مدینه، معاویه را بر منبر جدم ولی کاری نکردند و به فرمان پیامبر عمل نکردند، در نتیجه خداوند آنان را به فرزندش یزید گرفتار کرد
فلم یفعلوا ما امروا به فابتلا هم الله بابنه یزید.(385)
اگر ما را یاری نکنید و با ما منصفانه رفتار نکنید، ستمگران نیرو می گیرند و در خاموش کردن فروغ پیامبرتان کار و تلاش می کنند.
این نیز درسی است بزرگ، که هواداران حق، اگر از نصرت حق و پیشوای صالح و جبهه دین کوتاهی کنند نتیجه اش تقویت ظالمان و موفقیت طاغوت ها در ریشه کن کردن حق و نابود ساختن پیروان آن خواهد بود.
عزت باطل ستیزان
در مقابل حق و باطل، طبق آنچه قرآن کریم تبیین می کند، حق ماندگار و استوار است و باطل رفتنی است و ناپایدار.(386)
مومن نیز از آنجا که بر محور حق زندگی می کند، هر چند به ظاهر ضعف و محروم و منزوی شود، ولی دولت جاوید از آن اوست، چرا که به چیزی دل بسته که ماندگار است. به تعبیر امیرالمومنین (علیه السلام): للحق دوله، للباطل جوله.(387)
برای حق، دولت و عظمت بزرگی است ولی باطل را جولان و چرخشی است. خداوند عزت را از آن خدا و رسول و مومنان می داند: لله العزه و لرسوله و للمومنین.(388)
از نظر مبنایی، کسانی که با ستم و باطل پیکار کنند، گرچه در ظاهر شکست هم بخورند، غلبه واقعی با آنان است. مرور زمان، پیروان باطل را از یاد می برد و آثار سلطه آنان نابود می شود، اما حماسه باطل ستیزان پیوسته زنده و تاثیر گذار باقی می ماند و قضاوت کنندگان در تاریخ، به آنان با دیده احترام نگاه می کنند.
روشن ترین دلیل این عزت و شکوه، درباره شهدای کربلا مشهود است. هنوز هم امام حسین (علیه السلام) عزیز است، محبوب دل ها است، مزارش میعادگاه عاشقان حق است، کلماتش در گوش تاریخ طنین افکن است و چهره پیروز نبرد عاشورا به شمار می آید.
امام خمینی قدس سره درباره پیروزی حق بر باطل در نهضت عاشورا می فرماید:
محرم ماهی است که عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قیام کرده و به اثبات رسانده است که در طول تاریخ، همیشه حق بر باطل پیروز شده است.(389)
سخنان فوق را امام امت در تاریخ آذر 57 در مصاحبه با رادیو لوکازامبورگ فرموده است. آیا خود این نشانه ای بر عزت باطل ستیزان عاشورا نیست که پس از چهارده قرن از گذشت آن حادثه، هنوز هم به عنوان سند پیروزی همیشگی حق بر باطل از آنان یاد می شود؟
سیدالشهداء (علیه السلام) پس از مرگ معاویه و تصمیم به دیدار با والی مدینه، از جمله سخنانی که به خاندان خویش فرمود، این بود: و لا اعطی المقاده و المذله من نفسی(390) هرگز نخواهم گذاشت بر من تسلط یابند و ذلیل دست آنان شوم. این را در پاسخ به کسانی گفت که می ترسیدند در این دیدار، به امام آسیبی برسد یا مجبور به بیعت با یزید شود. ناسازگاری وی با باطل، او را عزت بخشید.
درس امام به پیروان راهش این است که عزت، در جانبداری از حق و ستیز با باطل است، نه موعوب باطل شدن و ساختن با آن.
ذلت حق ستیزان
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را - چندان امان نداد که شب را سحر کند؟
خون با ناحق ریخته مظلوم، دامن ظالم را می گیرد و ستمگران و همدستانشان گرفتار ذلت و خواری می شوند. ظالمان به خاطر ظلمشان و مردم به خاطر تنها گذاشتن جبهه حق! به خصوص اگر این ظلم درباره امام معصوم و خاندان مظلوم او باشد.
سید الشهداء (علیه السلام) در مسیر راه کوفه پس از رسیدن به منزل بطن العقبه خبری از یک پیر مرد از اوضاع داخلی شنید. آن مرد، امام را از رفتن به کوفه بر حذر داشت. حضرت فرمود: اوضاع کوفه را می دانم.
کار خدا هم انجام گرفتنی است. به خدا قسم این گروه دست از من نخواهند برداشت، مگر آنکه خونم را بریزید. وقتی چنین کنند، خداوند کسی را بر آنان مسلط خواهد ساخت که در نتیجه، خوارترین مردم خواهند شد.(391)
دست اندر کاران آن فاجعه بزرگ نیز گرفتار انتقام شدند و ذلیلانه کشته شدند. به نقل شیخ مفید، اخبار بسیاری وارد شده که هیچ یک از قاتلان سید الشهدا (علیه السلام) و اصحاب، از مرگ یا گرفتاری یا رسوایی نجات نیافتند و پیش از مردان، به کیفر (دنیایی) جنایت خویش رسیدند.(392)
عبرت های نهفته در حادثه عاشورا، اگر بازشناسی و درمان نگردد، ممکن است همان خطر در کمین جامعه امروز ما و سر راه انقلاب و انقلابین ما نیز سبز شود.
- آنچه عاشورای جانسوز را پدید آورد، عبارت بود از:
- تمکین و تسلیم مردم در برابر حکومت ستم؛
- عمل نکردن به تکلیف در لحظه حساس و سرنوشت ساز؛
- از یاد بردن فرضیه امر به معروف و نهی از منکر؛
- رشد روحیه رفاه طلبی و دنیا دوستی؛
- غفلت و بی خبری مردم از آنچه در جامعه می گذرد؛
- تنها گذاشتن رهبر الهی و عدم اطاعت از او؛
- نبود اتفاق نظر در میان امت اسلام؛
- تسلط ترس و هراس بر مردم در مقابل قدرت های باطل.
اگر امروز و هر زمان نیز، نیروهای مومن و انقلابی، حساسیت خود را نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان و انقلاب از دست بدهند و برای حفظ آنچه دارند و کسب آنچه ندارند، از گفتن حق و ادای تکلیف، کوتاهی کنند، اگر در شرایط نیاز جامعه و انقلاب، به خون و جانبازی و شهادت، از حضور در صحنه دفاع از ارزشها پرهیز کنند، اگر دچار تفرقه شوند، اگر بر محور ولایت فقیه و رهبری امت منسجم نباشند، اگر برای دست یافتن به پول و پست و مقام، ارزش ها و آرمان را زیر پا بگذارند، اگر به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل نکنند، اگر ساده لوحانه، فریب شایعات و بوق های تبلیغاتی دشمن را بخورند، عاشورا تکرار خواهد شد و اسلام ضربه خواهد خورد و مظلومیت مضاعفی برای مسلمانان و جبهه حق، پیش خواهد آمد.
به تعبیر مقام معظم رهبری:
در مقابل این متاع زندگی و بهره های زندگی، اگر شما آنقدر مجذوب شدید، خدای نخواسته تا آنجایی که پای تکلیف سخت به میان آمد نتوانستند از آنها بردارید، این می شود یک جور. اگر نه از این متاع بهره می برید، آنجا که پای امتحان سخت پیش می آید، می توانید از اینها دست بردارید، این می شود یک جور دیگر... دو جور خواص طرفدار حق، یعنی آن کسانی که می توانند از این متاع دنیا، آن وقت که لازم باشد دست بردارند، اگر اینها بیشتر باشند، هیچ وقت جامعه اسلامی دچار حالت دوران امام حسین (علیه السلام) نخواهد شد.(393)
دلبستگی به دنیا، همیشه مانع انجام تکلیف الهی است. در زمان امام حسین(علیه السلام) به شکلی ظهور کرد، در جامعه ما به صورت دیگری است. باز هم به تعبیر مقام معظم رهبری:
یک بخش دیگری که باید کار بشود، تطبیق با وضع هر زمان است، نه فقط زمان ما. در هر زمان طبقه خواص چگونه باید عمل کنند که به وظیفه شان عمل کرده باشند؟ اینکه گفتیم اسیر دنیا نشوند، این یک کلمه است، چه جوری اسیر دنیا نشوند، مثال ها و مصداق هایش چیست؟(394)
منابع
348) در زمینه این رجعتها ر . ک: انقلاب تکاملی اسلام، جلال الدین فارسی؛ النظام السیاسی فی الاسلام و نظریه عداله الصحابه، احمد حسین بعقوب.
349) بحارالانوار، ج 33، ص 165.
350) در این زمینه از جمله ر . ک: الایات البینات فی قمع البدع و الضلالات، کاشف الغطاء؛ التنزیه لاعمال الشیعه، سید محسن الامین و حماسه حسینی، شهید مطهری.
351) همچون زیارت عاشورا و زیارتهای دیگر دیگر امام حسین (علیه السلام).
352)
فمارماه اذ رماه حرمله - و انما رماه من مهد له
سهم اتی من جانب السقیف - و قوسه علی ید الخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبی - بل کبد الدین و مهجه النبی
(الانوار القدسیه، ص 99).
353) بحارالانوار، ج 45، ص 154.
354) دیوان آتشکده، نیر تبریزی، ص 59.
355) مقتل الحسین، مقرم، ص 287.
356) انفاق، آیه 43.
357) نساء، آیه 165.
358) اعیان الشیعه، ج 1، ص 599.
359) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 97.
360) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 399.
361) حیاه الامام زین العابدین، ص 166.
362) مناقب ابن شهر اشوب، ج 4، ص 115.
363) برای آشنایی با قتل صبر، ر . ک: فرهنگ عاشورا، ص 353.
364) حیاه الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 168.
365) حیاه الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 175.
366) مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 242.
367) حیاه الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 175.
368) حیاه الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 173.
369) همان، ص 183.
370) صحیفه نور، ج 9، ص 201.
371) از جمله: خطبه 221 و 192 (خطبه قاصعه) نهج البلاغه، صبحی صالح.
372) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 361.
373) در جمع بسیجیان و فرماندهان لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
374) تحف العقول، ص 245.
375) بحارالانوار، ج 45، ص 8.
376) عاشورای سال 1372.
377) وقعه الطف، ص 174: اما الشراف الناس فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم، یستمال ودهم و ....
378) مفاتیح الجنان، زیارت اربعین، ص 468.
379) موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه السلام)، ص 424.
380) تحف العقول، ص 238 (ترجمه با تلخیص).
381) گزیده هایی از سخنرانی مبسوط و تاریخی رهبر معظم انقلاب، آیه الله خامنه ای در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)، در 20/3/75 . (روزنامه جمهوری اسلامی، 25/2/76).
382) نهج البلاغه، صبحی صالح، حکومت 18.
383) شر نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 18، ص 115.
384) شاگردان مکتب ائمه، محمد عالمی دامغانی، ج 1، ص 161.
385) تحف العقول، ص 239.
386) اسراء، آیه ان الباطل کان زهوقا.
387) غرر الحکم، ج 5، ص 2205.
388) منافقون، آیه 8.
389) صحیفه نور، ج 4، ص 27.
390) موسوعه کلمات الامام الحسین، ص 279 به نقل از کامل ابن اثیر.
391) ارشاد، شیخ مفید، ج 2، ص 76.
392) همان، ص 133.
393) سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم).
394) همان.
فهرست مطالب
پیام های تاریخی
- تاریخ اسلام یا مسلمین؟
- ریشه عاشورا در سقیفه
- اتمام حجت
- افشا و تبیین
- عبرت آموزی
- - دنیاطلبی
- - غفلت
- - رها کردن تکلیف
- - بی طرفی نسبت به جریان حق و باطل
- عزت باطل ستیزان
- ذلت حق ستیزان